بالاترین پیمانی که می توانیم با دوست خود ببندیم این است: “بیا تا ابد اعتماد بین ما حاکم باشد.”((رالف والدو امرسون))
.............................................
عشق همیشگی است، این ما هستیم که ناپایداریم. عشق متعهد است و مردم عهد شکن، عشق همیشه قابل اعتماد است، اما مردم نیستند.((لئوبوسکالیا))
.....................................................
دلم آشفته ی آن مایه ی نازست هنوز
مرغ پر سوخته در پنجه ی بازست هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید
دل بجان آمد و او بر سر نازست هنوز
گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ی عشق
غافل از حسرت ارباب نیازست هنوز
خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد
یار،عاشق کش و بیگانه نوازست هنوز
گرچه هر لحظه مدد میدهم چشم پر آب
دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند بغیر از من و پروانه و شمع
قصه ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی ز دلم حسرت روی تو نرفت
در این خانه به امّید تو باز است هنوز
این چه سوداست "عمادا" که تو در سر داری
وین چه سوزیست که در پرده ی سازست هنوز؟
هر اتفاقی می افتد چه کوچک ، چه بزرگ وسیله ای است برای انکه خدا با ما حرف بزند و هنر زندگی دریافت این پیام هاست. مهربانی زبانی است که ناشنوا میتواند بشنود و کور میتواند ببیند..
سلام وب خوبی داری موفق باشی . به منم سر بزن
موافق تبادل بودی با اسم وبم بلینک ✔ PATOGH ✔
خبر بده تا منم زودی بلینکمت
http://patogh3tan.blogfa.com
یا اگ خواستی بگو اول من بلینکمت :)
نیمشب همدم من دیده گریان من است
ناله مرغ شب از حال پریشان من است
خنده ها برلب من بود و کس آگاه نشد
زین همه درد خموشانه که بر جان منست
قافل از حق شدم و قافله عمر گذشت
ناله ام زمزمه روح پریشان منست
در بر عشق بسی دم زدم از رتبت عقل
گفت خاموش که او طفل دبستان من است95514
دارد تمام میشود آقا عزای تو
کم گریه کرده ایم محرم برای تو
شبهای آخر است گدا را حلال کن
این هم بساطِ نوکر ِ بی دست و پای تو
دارد چه زود سفره ی تو جمع می شود
هستم هنوز سائل ِ آب و غذای تو
مارا ببخش گریه ی سیری نکرده ایم
چشمانِ خشکِ ما خجل از این عزای تو
هر روز، روز ِ تو همه جا محضر شما
یعنی که هست هر چه زمین کربلای تو
میل ِ دوبارگیِّ بهشت آدمی نداشت
وقتی شنید گوشه ای از روضه های تو
کی دست خالی از در این خانه رفته است؟!
دستِ پُر است تا به قیامت گدای تو
تنها بلد شدیم تباکی کنیم و بس
گریه کند برای تو صاحب عزای تو
گریه کن تو حضرت زهراست والسلام
جانم فدای فاطمه و جانم فدای تو
تازه به شام میرسد از راه قافله
تازه رسیده نوبت تشت طلای تو
تازه واردمدینه میشوند
یک کلام ، اولین و آخرین احساس قلبم نسبت به تو ... دوستت دارم.
تو نیز گفتی مرا دوست داری ، اما دوست داشتنت دو روز است ،
دیروز گذشت و آخرش امروز است!
این من هستم که وفادار خواهم ماند ،
این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!
این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی که میروی
و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم
این من بودم که سهم دیدارم با تو عشق بود ،
این تو بودی که میگفتی از آغاز هم قصه من و تو دروغ بود!
تو هر چه دوست داری بگو، اما من هنوز بر سر حرفم هستم ، دوستت دارم.
خورشید بتابد یا نتابد، ماه باشد یا نباشد،
شب و روز من یکی شده ، فرقی ندارد برایم ،
همه چیز برایم رویا شده ، عشق تو برایم آرزو شده ،
به رویا و آرزو کاری ندارم ، حقیقت این است که دوستت دارم!
کاش تو نیز مثل من بودی ! مثل من عاشق ، بی قرار ، چشم انتظار
کاش تو نیز حال مرا داشتی، هوای مرا داشتی...
بی خیال میخواهی هوایم را داشته باش یا نداشته باش ،
میخواهی به انتظار من باش یا نباش ، من دوستت دارم
نمیترسم از رفتنت ، نمی بازم از شکستنت، نمیخندم و نمیگریم ،
از این هیاهو و التهاب تنها یک احساس است که می ماند ، دوستت دارم!
دوست داشتن تو دو روز باشد یا یک عمر مهم نیست ،
مهم این است که من در این دنیا و آن دنیا دوستت دارم
میخواهی باور کن یا نکن ، حس کن ، یا از آن بگذر ،
اما قبل از گذشتنت لحظه ای صبر کن...
دوستت دارم ...
گرگ ها را دوست دارم ...
چون ...
مرگ را می پذیرند ...
اما ...
گردن به قلاده نمی دهند ...
سلام وقت بخیر
سلام ممنون از نظرت
گرچه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینم ات که غریبانه اشک می ریزی!
هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی
خزان کجا، تو کجا تک درخت من !باید
که برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی
درخت ، فصل خزان هم درخت می ماند
تو "پیش فصل" بهاری نه اینکه پاییزی
تورا خدا به زمین هدیه داده ، چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی
خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد
وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی
سلام .. شب بخیر ... آپم
سلام ممنون چشم
بالاترین پیمانی که می توانیم با دوست خود ببندیم این است: “بیا تا ابد اعتماد بین ما حاکم باشد.”((رالف والدو امرسون))
.............................................
مرسی از حضورتون
عشق همیشگی است، این ما هستیم که ناپایداریم. عشق متعهد است و مردم عهد شکن، عشق همیشه قابل اعتماد است، اما مردم نیستند.((لئوبوسکالیا))
.....................................................
هرگز از محبت به روح او غافل نباش. چون سالها باید در بستری سرد بخوابی.
.
ممنون ک سر زدی
سلام
وب قشنگی داری
خوشحال میشم ب وب منم سربزنی
راستی لینکی
لینکم کن
فداتم
ممنونم از شما
دلم آشفته ی آن مایه ی نازست هنوز
مرغ پر سوخته در پنجه ی بازست هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید
دل بجان آمد و او بر سر نازست هنوز
گرچه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ی عشق
غافل از حسرت ارباب نیازست هنوز
خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد
یار،عاشق کش و بیگانه نوازست هنوز
گرچه هر لحظه مدد میدهم چشم پر آب
دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند بغیر از من و پروانه و شمع
قصه ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
گرچه رفتی ز دلم حسرت روی تو نرفت
در این خانه به امّید تو باز است هنوز
این چه سوداست "عمادا" که تو در سر داری
وین چه سوزیست که در پرده ی سازست هنوز؟
خوش به حال خدا....
که"لحظه به لحظه"
با توست
و "من" همیشه
درباره "تو"
با او حرف میزنم...
وقتـــــی به عقب بر میگردی
متوجه میشی که جــــــای بعضیا
الان که تو زندگیت خالــــــی نیست هیـــــچ ،
اون موقعشم زیـــــــــــادی بوده ...
هر اتفاقی می افتد چه کوچک ، چه بزرگ وسیله ای است برای انکه خدا با ما حرف بزند و هنر زندگی دریافت این پیام هاست. مهربانی زبانی است که ناشنوا میتواند بشنود و کور میتواند ببیند..
ممنون از شما
سلام وب خوبی داری موفق باشی . به منم سر بزن
موافق تبادل بودی با اسم وبم بلینک ✔ PATOGH ✔
خبر بده تا منم زودی بلینکمت
http://patogh3tan.blogfa.com
یا اگ خواستی بگو اول من بلینکمت :)
ممنون
چقدر نوشته ی شعرگونه شما به دلم نشست .
نیمشب همدم من دیده گریان من است
ناله مرغ شب از حال پریشان من است
خنده ها برلب من بود و کس آگاه نشد
زین همه درد خموشانه که بر جان منست
قافل از حق شدم و قافله عمر گذشت
ناله ام زمزمه روح پریشان منست
در بر عشق بسی دم زدم از رتبت عقل
گفت خاموش که او طفل دبستان من است95514
نظر لطف شماست
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻫﺴﺖ ، ﺧﻮﺏ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﻦ :
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﺰﺋﯿﺎﺗﺶ
ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﯿﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ
ﺑﻪ ﺳﺒﮏ ﺍﺩﺍﯼ ﮐﻠﻤﺎﺗﺶ
ﺑﻪ ﺷﯿﻮﻩ ﯼ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻨﺶ ، ﻧﺸﺴﺘﻨﺶ
ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﺵ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﻮ
ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﺍﺕ ﺑﺴﭙﺎﺭ
ﮔﺎﻫﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺳﺮﯾﻊ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺴﺮﺕ ﯾﮏ
ﻧﮕﺎﻩ ﺳﺮﺳﺮﯼ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ..
ممنون ک لطف داری
دارد تمام میشود آقا عزای تو
کم گریه کرده ایم محرم برای تو
شبهای آخر است گدا را حلال کن
این هم بساطِ نوکر ِ بی دست و پای تو
دارد چه زود سفره ی تو جمع می شود
هستم هنوز سائل ِ آب و غذای تو
مارا ببخش گریه ی سیری نکرده ایم
چشمانِ خشکِ ما خجل از این عزای تو
هر روز، روز ِ تو همه جا محضر شما
یعنی که هست هر چه زمین کربلای تو
میل ِ دوبارگیِّ بهشت آدمی نداشت
وقتی شنید گوشه ای از روضه های تو
کی دست خالی از در این خانه رفته است؟!
دستِ پُر است تا به قیامت گدای تو
تنها بلد شدیم تباکی کنیم و بس
گریه کند برای تو صاحب عزای تو
گریه کن تو حضرت زهراست والسلام
جانم فدای فاطمه و جانم فدای تو
تازه به شام میرسد از راه قافله
تازه رسیده نوبت تشت طلای تو
تازه واردمدینه میشوند
ویزا نمی خواهد بیا! در مرزها غوغاست
اینجا؛ تماشایی ترین منظومه ی دنیاست
مهر خروج ، آغاز یک معراج شیرین و
چشم گذرنامه به دست یاری سقاست
با هر که می گویی بترس از مرگ ، از داعش
می گوید عاشق باش! حالا که خدا با ماست
اجر هزاران جنگ بدرت می دهند اینجا
موسای روحت در مقام قرب أو أدناست
از مرز مهران تا نجف ، هر جا که موکب هست
دور و برش جمعیتی شوریده سر پیداست
این موج جمعیت خروشی پشت سر دارد
این قطره قطره، جمع گردد،وانگهی دریاست
این راهپیمایی که ملیون ها نفر دارد
میعادگاه وارثان داغ عاشوراست
این راهپیمایی فقط یک راه رفتن نیست
آماده باش عاشقان یوسف زهراست
از این ستون تا آن ستون بوی فرج آید
من مطمئنم منجی موعود در اینجاست
گفتم از اول ...تا به آخر حرف من این است
زائر تماشا کن ...تماشا ...اربعین زیباست
ممنون ک سر زدی