بعضے وقت ها یڪی یہ طوری مے سوزونتت
ڪه هزار نفر نمیتونن خاموشت ڪنن
بعضے وقت ها یڪی طورے خاموشت میڪنه
ڪہ هزار نفر نمیتونن روشنت ڪنن.
زمانہ ایست ڪه خیلے چیزها آنطورے ڪه بود یا باید باشد نیست
یہ چیزایے....
یہ حسایے....
یہ وقتایے...
یہ ادمایے...
یہ لحظه هایے....رو
تو زندگیمون گم میڪنیم
ڪه دیگہ هیچ وقت پیداشون نمیڪنیم....
هیچ وقت....♡♥⌛ツ
سلام
طرح دوم ثبت شد .. دعوتید
باش
کجا در جستجوی من هستید ؟ من همراه شمایم
نه در زیارت، نه در تمثال ها و نه حتی در چله نشینی،
نه در معبد، نه در مسجد، نه در کعبه و نه در کایلاش،
من با شمایم ای انسان ها، من با شمایم.
نه در نیایش و نه در مراقبه و نه حتی در روزه و ریاضت،
نه در گوشه نشینی ، نه در نیروی حیات و نه در جسم،
و نه حتی در فضای لایتناهی،
نه در رحم مادر طبیعت و نه در نَفَس حیاتی،
از سر صدق بجویید و در لحظه ای بیابید
کبیر می گوید، با دقت گوش فرا ده؛
آنجا که ایمان شماست، من همانجایم.
دنیای آقایون
پارتی...با...فاطی
مستی...با...هستی
شکار...با...نگار
ناهار...با...بهار
شمال...با...نهال
دریا...با...رویا
چت روم...با...معصوم
ماشین...با...نوشین
خرید...با...مهشید
سونا...با...مونا
بازی...با...نازی
آخرشم میان میگن میزنم ب سلامتی تنهاییم!!!
ینی اسیراین تنهاییشونم
والااااا
خخخخ جالب بود ممنون ک اومدی
شعله ی آتش عشقم منگر بر رخ زردم
همه اشکم همه آهم همه سوزم همه دردم
چون سبویی که شکسته ست و رخ چشمه نبیند
کو امیدی که دگرباره همآغوش تو گردم؟
لاله ی صبح بهارم که درین دامن صحرا
آتش داغ گلی شعله کشد از دم سردم
کس ندانست که چون زخم جگر سوز نهانی
سوختم سوختم از حسرت و لب باز نکردم
جلوه ی صبح جوانی به همه عمر ندیدم
با خزان زاده ام آری گل زردم گل زردم
مرسی ک سر میزنی
بیا ای مرد، ای موجود خودخواه
بیا بگشای درهای قفس را
اگر عمری به زندانم کشیدی
رها کن دیگرم این یک نفس را
سلام و وقت بخیر
سلام مرسی
منم آن مرغ، آن مرغی که دیریست
به سر اندیشه پرواز دارم
سرودم ناله شد در سینه تنگ
به حسرت ها سر آمد روزگارم
زیبا
خطا از من است ، می دانم …
از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نعبد “
اما به دیگران هم دلسپرده ام
از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین “
اما به دیگران هم تکیه کرده ام
اما رهایم نکن
بیش از همیشه دلتنگم
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم …
خدایا ؛؛ رهایم نکن ...
من از آنکه گردم به مستی هلاک
به آئین مستان بریدم به خاک
به آب خرابات غسلم دهید
پس آنگاه بر دوش مستم نهید
به تابوتی از چوب تاکم کنید
به راه خرابات خاکم کنید
مریزید بر گور من جز شراب
میارید در ماتمم جز رباب
مبادا عزیزان که در مرگ من
بنالد بجز مطرب و چنگ زن
ممنون از شما
باد می وزد …


میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی
تصمیم با تو است . . .
سلام اقا بهمن گرامی متشکرم دوست عزیز
بسیار زیبا و پرازحقیقت
نظر لطفته سلام از ماست
هیچکس را در زندگی مقصر نمی دانم...
از خوبان "خاطره" و از بدان "تجربه" میگیرم...!
بدترین ها "عبرت" میشوند...! و بهترین ها"دوست"
حرف اشتباهیست که میگویند...
با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد.
اگر چنین بود!!!
از منیت و شخصیت هر کس چیزى باقى نمیماند.
هرکس هر چه به سرت اورد فقط خودت باش.
اگر جواب هر جفایى بدى بود.
داستان زندگی ما خالى از ادم های خوب بود.
اگر نمیتوانى ادم خوبه ى زندگی کسى باشى.
اگر براى یاد دادن تنها همان خوبى هایى که
خودت بلدى ناتوانت کردند
اگر همان اندک مهربانیت را از بر نشدند.
اگر خوبى کردى و بدى دیدى کنار بکش اما بد نشو...
زیرا این تنها کاریست که از دستت بر میاید.
مهم نیست با تو چه کردند.
تو قهرمان زندگی خودت بمان
تو ادم خوبه ى زندگی خودت باش
با وجدانت اسوده بخواب.
سرت را پیش خدایت بالا بگیر.
و بخاطر همه چیز شاکر باش...
ای کاش می شد آنقدر خوب بود که فرصت خوب بودن رو از دیگران گرفت ...
و ای کاش می شد آنقدر از بدیها دور می شدیم ...
که دیگر هیچ گاه دست نازیبای بدیها ، به ما نمی رسید ...
در راه متعالی شدن ، شرط اول قدم آنست که باران باشیم ...
باران با سخاوتی که ، هم بر کویر می بارد و هم در دشت سرسبز
آری اینگونه می توان بهتر زیست ...
عاشق تر ماند ، شاعرتر شد و در نهایت جاوانه شد
سلام...صبح به خیر
سلام ممنونم
دل بسپار ...
به آتشی که نمی سوزاند "ابراهیم" را
و دریایی که غرق نمی کند "موسی" را
نهنگی که نمی خورد "یونس" را
کودکی که مادرش اورا به دست "موجهای نیل" می سپارد تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
دیگری را برادرانش به چاه می اندازند سر از خانه ی عزیز مصر در می آورد
آیا هنوز هم نیاموختی؟
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد"نمی توانند"
پس به تدبیرش اعتماد کن
به حکمتش دل بسپار
و او "توکل"کن
و به سمت او "قدمی بردار"...
ممنون ابجی ک سر زدی
دلم را کسانی شکستند
که
هرگز دلم ب شکستن دلشان راضی نمیشد
سلام
امام على علیه السلام فرمودند:
«مَنِ اقْتَصَرَ عَلى بُلْغَةِ الْکَفافِ فَقَدِ انْتَظَـمَ الرّاحَةَ وَ تَبَوَّاَ خَفْضَ الدَّعَةِ»
هر کس به اندازه اى که او را کفایت مى کند، قناعت کند، به آسایش و نظم مى رسد و در آسودگى و رفاه منزل مى گیرد.
نهج البلاغه، حکمت371
همیشه در آسودگی و رفاه باشید
........
سلام.ممنون از حضورتون.
تشکر
خیلی خوب بود
مرسی
عاااااااالی بود
تشکر


دنیای مجازی
شلوغ ترین
سرزمین تنهایی است
با همه کس هستی
وبا هیچ کس نیستی..!!
ممنون از نظرت
خودم را دوست دارم
همه جا همراهم بوده،
همه جا!
یکبار نگفت حاضر نیستم با تو بیایم...
آمد و هیچ نگفت،
حرف نزد...گفتم و او شنید
رنجش دادم و تحمل کرد
خودم را ...
سخت دوست دارم ...
گاهـــــــــــی باید بارید…
آنقدر که خودت هم غرق شوی…!
گاهـــــــــــی باید رفت…
آنقدر که خودت را هم گم کنی…!
مرسی ک اومدی
شهر من اینجا نیست !
اینجا ...
آدم که نه ! آدمک هایش
همه ناجور رنگ بی رنگی اند ...
وجالب تر ...
اینجا هر کسی هفتاد رنگ بازی می کند
مرسی از حضورت