لایق تو کسی نیست جز آنکسی که:
تو را انتخاب میکند نه امتحان...
تو را نگاه کند نه اینکه ببیند...
تو را حس کند نه اینکه لمست کند...
تو را بسازد نه اینکه بسوزاند...
تو را بیاراید نه اینکه بیازارد...
تو را بخنداند نه اینکه برنجاند...
تو را دوست بدارد و بدارد و بدارد.
ﺳﺎﺩﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ﺍﻣﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﻋﺒﻮﺭ ﻧﮑﻦ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺍﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ !
ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮﻧﮕﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ کسی که ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﺯﺩﻧﺖ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺷﺎﻫﺮﮒ ﺣﯿﺎﺗﺖ
ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﯾﺎﻓﺘﯽ !
ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ :
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺍﺭﺯﺵ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ …
“ﮔﺎﻫﯽ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ"... 
در پایتخت قصههای هزار و یک شب
دیکتاتوری را به دار کشیدند
سلطان سلیم
برای جفت و جور کردن کابوس امپراتوری
به هلال خصیب سفر کرد
شاه عباس
برای لندن پیام فرستاد
عبدالوهاب
روی نقشهی صحرا خم گشته
تا رد پای ترکها و مجوسها را
به انگلیسیها نشان دهد
اینجا خاورمیانه است
سرزمین صلحهای موقت
بین جنگهای پیاپی
سرزمین خلیفهها، امپراتوران، شاهزادگان، حرمسراها
و مردم نمیدانند
برای اعدام یک دیکتاتور
باید بخندند یا گریه کنند.
ممنونم از اینهمه صمیمیت و لطف . بسیار برای ارزشمند است
دلم اگرچه هزاران هزار غم دارد،
ولی کلکسیونم چند غصه کم دارد
دو چشمِ قهوهیی و موی مشکی و... این کیست؟
همینکه این همه را در کنار هم دارد!
به لطف شانه و دندانه، باز موهایش
شبیه جادهی شیراز، پیچ و خم دارد
تنش خمیرهی ترکیببندِ موزونیست
درست مثل همانی که محتشم دارد
به زنده ماندنم اثبات میشود اثری
که در من آن لب و دندانِ محترم دارد
شبیه بادِ سراسیمه میرسم... افسوس
برای سنّ من این ارتباط، سم دارد
تشکر
کمی برف...
یا یخ...
با شال و کلاه...
و ...
دستان گرم تو...
چه تضاد دراماتیکی!
می شود من...
آدم برفی
از " تو " ...
به کجا ...
شکایت ببرم ...؟!
اینجا ...
همه طرفدار " تو "
هستند ...
" قلبم " ...
" روحم " ...
" قلمم " ...!!!
مرسی از کامنت های زیبات
بـغـض هـا ...��
دوسـٺـٺ دارم هـایـی هـسـٺـنـد
کـه مـیـخـواسـٺـنـد
زاده شـونـد
امـــــا
سـرِ زا
مـردنـد ...! ��
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشکتمام کوچه را تر کردم
وقتی که شکست بغض تنهایی من
وابستگی ام را به تو باور کردم
آپم...
درختان می گویند بهار
پرندگان می گویند ، لانه
سنگ ها می گویند صبر
و خاک ها می گویند مصاحب
و انسان ها می گویند «خوشبختی»
امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ،
در طلب نور !
ما نه درختیم
و نه خاک .
پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم .
حسین پناهی
سلام... مثل همیشه عالی بود
من اینجا بس دلم تنگ است
وهر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هرکجا
آیا همین رنگ است
مهدی اخوان ثالث
مرسی از شما
سلام
صبح آدینتون بخیر و شادی
با پست تولد آپم [گل]
دوستی خاطره ای نیست که از یاد رود
خاروخاشاک سبک نیست که بر باد رود
دوستی با تو بهاریست پر از عشق و امید
دوستی با تو محال است که از یاد رود
+ آپـــــــم
نت نداشتم دو روز چشم سر میزنم
"آغــوشــت"
چــقــدر مــی آیـد بــه قــامــتــم
در آن ...
بــه انــدازه پــیــرهــن خــویــش
"راحــتــم"
آنقدر که تـــ♥ــو را میخواهَم٬ بودنِ خــودم را نمیخواهم
چـِقــدر زیباست این عشــ♥ــق
ایـن٬ مَحــوِ تــ♥ــو بودن را٬ دوســـت دارم
هزاران دست هم٬ به سویم دراز شود٬ پس خواهم زد
تنها٬ تمنای دستان تــ♥ــو را دارم
سلام وبت عالیه!
لطف داری
پشــت این بغــض سنــگین..
بیــدی نشـــسته بــود
کــه خیــال میـــــــــــکرد با ایــن بــاد هــا نمـــی لرزد…
بغض بزرگترین نوع اعتراض در برابر آدم هاست
اگر بشکنه دیگه اعتراض نیست
التماسه...!!
ﮔﺎﻫـــﯽ …
ﻧﻤﯿﺸـــــــﻪ ﺩﺳــﺖ ﺍﺯ
ﺩﻭﺳـــــﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﯾﮑــﯽ ﺑﺮﺩﺍﺷــﺖ
ﺣــــــــــــــــــــــﺘﯽ ﻭﻗﺘــــﯽ ﺍﺯﺵ
ﺩﻟﺨــــــﻮﺭی !
می گفت با غرور
این چشمھا که ریخته در چشمھای تو
گرد نگاه را
این چشمھا که سوخته در این شکیب تلخ
رنج سیاه را
این چشمھا که روزنه آفتاب را
بگشوده در برابر شام سیاه تو
خون ثواب را
کرده روانه در رگ روح تباه تو
این چشمھا که رنگ نھاده به قعر رنگ
این چشمھا که شور نشانده به ژرف شوق
این چشمھا که نغمه نھاده بنای چنگ
از برگھای سبز که در آبھا دوند
از قطر ه های آب که از صخره ها چکند
از بوسه ها که در ته لبھا فرو روند
از رنگ
از سرود
از بود از نبود
از هر چه بود و هست
از هر چه هست و نیست
زیباترند ، نیست ؟
من در جواب او
بستم به پای خسته ی لب ، دست خنده را
برداشتم نگاه ز چشم پر آتشش
گفتم
دریغ و درد
کو داوری که شعله زند بر طلسم سرد
کوبم به روی بی بی چشم سیاه تو
تک خال شعر مرا
گویم ، کدام یک ؟
این چشمھای تو
این شعرهای من
گاهی اوقات درون قفسی آزادی
در گلوگاه سکوتی و پر از فریادی
گاهی اوقات که دلتنگ نگاهی هستی
تنگی آه تو شعری بشود در بادی
عشق را تیشه کنی امشب و جای کوهی
تکه های دل خود را بکنی،فرهادی!
-گفته بودم که دو بیتی بسرایی با من
از دلت قافیه گفتی و به بادم دادی-
گاه یک چشمه برای هوسی کافی نیست
کوزه ای گاه شود چشمه ی یک آبادی
آسمانت اگر از فرصت پرواز پر است
از من و اوج درون قفسی کن یادی
سلام پستهاتون که عالی هست و خواندنی . این تصویر هم محشره . حظ کردم
بر آبیم و طنابی سویمان نیست
نگاهی هر مژه پارویمان نیست
خدا و ناخدا انگار خوابند
امیدی جز دل جاشویمان نیست
*
جهان جز گوشهای کر ندارد
و لبهایی که غیر از شر ندارد
نصیب ما برای خلوت اینجاست
اتاقی که در و پیکر ندارد
لطف داری
حریق خزان بود...
همه برگ ها آتش سرخ، همه شاخه ها شعله زرد
درختان همه دود پیچان به تاراج باد
و برگی که می سوخت، میریخت، می مرد
و جامی سزاوار چندین هزار نفرین که بر سنگ می خورد
من از جنگل شعله ها می گذشتم
غبار غروب به روی درختان فرو می نشست
و باد غریب، عبوس از بر شاخه ها می گذشت
و سر در پی برگ ها می گذاشت...
فضا را صدای غم آلود برگی که فریاد می زد
و برگی که دشنام می داد
و برگی که پیغام گنگی به لب داشت
لبریز می کرد،
و در چشم برگی که خاموش خاموش می سوخت...
نگاهی که نفرین به پاییز می کرد...
حریق خزان بود،
من از جنگل شعله ها می گذشتم،
همه هستی ام جنگلی شعله ور بود
که توفان بی رحم اندوه
به هر سو که می خواست می تاخت،
می کوفت، می زد، به تاراج می برد
و جانی که چون برگ
می سوخت، می ریخت، می مرد
و جامی سزاوار نفرین که بر سنگ می خورد...
شب از جنگل شعله ها می گذشت
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
و در گوش برگی که خاموش می سوخت گفتم
مسوز این چنین گرم در خود، مسوز
مپیچ این چنین تلخ بر خود، مپیچ
که گر دست بیداد تقدیر کور
تو را می دواند به دنبال باد
مرا می دواند به دنبال هیچ
سپاس از حضور همیشگی وپرمهرتون
جایی که بودن و نبودنت فرقی نداره
نبودن رو انتخاب کن
اینجوری به بودنت احترام گذاشتی.
سلام.وقتت بخیر.
اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی، باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته ای … "پس نیکی را بکار، بالای هر زمینی… و زیر هر آسمانی…. برای هر کسی... " تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت!! که کار نیک هر جا که کاشته شود به بار می نشیند … اثر زیبا باقی می ماند، حتی اگر روزی صاحب اثر دیگر حضور نداشته باشد
سلام براقا بهمن عزیز و مهربان ممنونم از حضور گرمتون عزیز موفق باشین
نیمه گمگشته ات را دیر پیدا میکنی
سر بجنبانی خودت را پیر پیدا میکنی
در مدار روزگار و گردش چرخ فلک
عاقبت روزی تو هم تغییر پیدا میکنی
کودکی چون بادبادک با نسیمی میرود
خویش را بازیچه تقدیر پیدا میکنی
عشق را در انتظار تلخ و بی پایان خود
در غروب جمعه ای دلگیر پیدا میکنی
میرسی روزی به آن چیزی که میخواهی ولی
در رسیدنهای خود تغییر پیدا میکنی
چشم میدوزی به او از دور و میپرسی چرا
نیمه گمگشته ات را دیر پیدا میکنی
یـہ شبایے اصلا نگذشت اما ما ازش گذشتیـܢܢ
یـہ شبایے هـܢܢ بـב گذشت سخت گذشت با בرב گذشت
یـہ شبایے בاב زבܢܢ اما جز בلموטּ هیچ ڪس صـבامونو نشنیـב
یـہ شبایے همـہ چے بوב الا, اونے ڪ بایـב میبوב
یـہ شبایے هوا عجیب בونفرہ بوב اما هموטּ شبا ما بوבیمو تنهاییموטּ
یـہ شبایے نفسموטּ بریـב از ایـטּ همـہ بغض
یـہ شبایے نفس ڪـܢܢ اورבیـܢܢ اما בووܢܢ اورבیـܢܢ
بـہ روزایے فقط زنـבہ بوבیـܢܢ زنـבگے نڪرבیـܢܢ
یـہ شبایے زنـבـہ هـܢܢ نبوבیـܢܢ
فقط بوבیـــــܢܢ
همیـטּ
مرسی ک سر زدی
بلکه آرام زندگی کردن در میان طوفانهاست
آرامشت افزون باد به مدد او که دلها به یادش آرام میگیرد
سلام ... تشکر از حضورت
انسان هم میتواند دایره باشد و هم خط راست. انتخاب با خودتان هست : تا ابد دور خودتان بچرخید یا تا بینهایت ادامه بدهید.
..........................................................
خوبی دیگران راچندین برابر جبران کن !
مثل خدا باش ،
با مظلومان و درمانده گان دوستی کن …
مثل خدا باش ،
عیب و زشتی دیگران را فاش نکن …
مثل خدا باش ،
در رفتار باهمه ی مردم عدالت رارعایت کن …
مثل خدا باش ،
بدون توقع و چشمداشت نیکی کن …
مثل خدا باش ،
بدی دیگران را با خوبی و محبت تلافی کن …
مثل خدا باش ،
با بزرگواری و بی نیازی از مردم زندگی کن …
مثل خدا باش ،
اشتباهات و بدی دیگران را نادیده بگیر و ببخش ...
مثل خدا باش ،
برای اطرافیانت دلسوزی کن ...
مثل خدا باش ،
مهربان تر از همه ...
..................................................
همیشه خسته از روز های برفی
عشق پریشون شده دو حرفی
گفته بودم اگه دلت گرفته اس
کنج دلم جا واسۀ دلت هست
عشق گذشته از پل
دشت پر از گلایل
گم شدۀ دو حرفی خستۀ روز برفی
حالا که تقویم من زمستوناش زیاده
رنگ غم و به شعر شادم زده
دشت پر از گلایل غم زده
دلم میخواد خودت بیای ببینی
نبض منو قلب تو با هم زده
.................................................
دنـــیـــاے تـــو رنـگارنـگ اســـت و
دنــیــاے مـــن ســـیــاه
ولـــے یـــڪ رنـــگیــــــــہ مــــــــــــن بــہ
هــــمــــہ ے دنیـــــاے تــــو مـــے
ارزد !!
ﺗﻮ ﺩﻧــﯿﺎﯼ ﻣﺎ ﺁﺩﻣــﺎ ...
ﯾﻪ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﻫﺴﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﮐــﻢ ﺁﻭﺭﺩﻥ ...
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧــﺪﺍﯾﯽ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺗﺠﺮﺑﺶ ﮐﻨﯽ ...
ﺧــﻮﺵ ﺑﻪ ﺣــﺎﻟﺖ ... !!
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن
هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد بینی خود را شکسـت
علـت عـاشــــق ز عـلتــها جــداســـت
عشق اسطرلاب اسرار خداست
من مـیـــان جســـمها جــان دیـــده ام
درد را افکنـــده درمـان دیـــده ام
دیــــده ام بــر شـــاخه احـســـاســها
می تپــد دل در شمیــــم یاسها
زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت
گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
می تواند زشــت هم زیبا شــود
حال من، در شهر احسـاسم گم است
حال من، عشق تمام مردم است
زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
صبـــح هـا، لبـخند هـا، آوازهـــا
ای خــــطوط چهــــره ات قـــــــرآن من
ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن
با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی شـود
مثنوی هایـم همــه نو می شـود
حرفـهایـم مــــرده را جــــان می دهــد
واژه هایـم بوی بـاران می دهـــد
ممنون از حضور شما
نپسندم این که روی ز مَنَت خبر نباشد
گل قاصدی فرستم به تو، نامه گر نباشد
گل قاصدی فرستم که پیام من بگوید
که به جز وِیم کسی محرم نامه بر نباشد
چو پیام من شنیدی پرِ او بگیر و بشکن
که به جز تو سوی یار دگرش گذر نباشد
نه، که خود شکسته بال است، و گرنه کس پیامی
ز شکسته دل نیارد که شکسته پر نباشد
تویی آن گهر که کس قدر ترا نمی شناسد
ز چه بازوان من حلقه ی این گُهر نباشد
غم دوریت نهالی است به باغ شب شکفته
که نسیم شاخسارش نفس سحر نباشد
به رخم نمی کند آتش بوسه ی لبت گل
چه ثمر ز عودسوزی که در او شرر نباشد؟
چو عروسکم ز سردی، که دو دیده بلورم
همه عمر در نگاه است و در او اثر نباشد
بت معبد خیالم، به پرستشم گروهی
به نیاز در نمازند و مرا خبر نباشد
وقتی یکی از درهای شادی بسته می شود ، در دیگری باز می شود ، ولی اغلب ، ما آن قدر به در بسته نگاه می کنیم،که در باز شده را نمی بینیم .
آنقدر شکست خوردن را تجربه کنید تا راه شکست دادن را بیاموزید .
برای خود زندگی کنیم نه برای نمایش دادن آن به دیگران .
سفری به طول هزار فرسنگ با یک گام آغاز می شود .
بازنده ها در هر جواب مشکلی را می بینند ، ولی برنده در هر مشکلی جوابی را می بیند .
به جای موفقیت در چیزی که از آن نفرت دارم، ترجیح می دهم در چیزی شکست بخورم که از آن لذت می برم(هینز سیندی) .
بادبادک تا با باد مخالف روبه رو نگردد ، اوج نخواهد گرفت .
آنچه را که در مزرعه ذهن خود کاشتهاید درو خواهید کرد .
اگر در جریان رودخانه صبرت ضعیف باشد هر تکه چوبی مانعی عظیم بر سر راهت خواهد شد .
آن که امروز را از دست می دهد ! فردا را نخواهد یافت .
هیچ روزی از امروز با ارزش تر نیست ...
روزی که نوشتی
زندگی یعنی:
...من_تو...
به اندازه ی آن خط باریک و کوچک دلتنگت شدم
وامروز آن خط باریک
به اندازه ی خط کشی خیابان هایی ست
که از تو دور شده ام...
مرسی ک سر زدی
خدایا کاغذ های دور و برم به غم نشسته
این روزها نه من سراغی از قلم و کاغذ و شعر می گیرم
نه شعر و کاغذ و قلم به من نگاهی می کنند
این روزهایم شده تکرار تکرار بی پایان فاصله ها
خدایــــــا فاصله ام این روزها
از تو زیاد شده و دقیقه هایم بی تو سنگین سنگین
خدایـــــا سیاه مشق دوست داستنت را برایم بنویس
می خواهم هر روزم را پر کنم از این زیبایی
می خواهم بیابان خشکیده
از قحطی شوق و لبخند این روزهایم را پر کنم
از نام خودت ، پر کنم از چکه های الهیت
خدایا کمکم کن ...
ممنون ک سر زدی