ما برتریم
مرا ببین...
تجسم عشق و احساسم...
احساس خوب دوست داشتن..
بهار به شکوفه اش زنده است
و انسان به عشق....
رسیدن به هزار شکوفه...
اما برای من....
آغوش توست.....
تا ترسیم زیبای آبی....
در بنفش چشمانت.....
راه رسیدن به لذت بوییدن زندگی را هموار کند....
در فریاد عشق....
یاری حنجره هامان...
ما را به اوج سُکری ناگفته خواهد برد...
با نوای زیبای...
ما برتریم....
چون عاشقیم...
گریه هامو تو ندیدی
هر چی گفتم نشنیدی
من کدوم عهد رو شکستم
که تو اس ام اس نمی دی ؟!
بر خاک بخواب نازنین،تختی نیست. آواره شدن ,حکایت سختی نیست. از پاکی اشکهای خود فهمیدم . لبخند همیشه راز خوشبختی نیست
گاهی سخت میشود
دوستش داری ونمیداند
دوستش داری ونمی آید
دوستش داری وسهم تو ازبودنش
فقط تصویریست رویایی درسرزمین خیالت
دوستش داری وسهم توازاین همه تنهایی است
مرسی ک سر زدین
اگر دلت گرفت ؛
سکوت کن ,
این روزها هیچکس معنای دلتنگی را نمیفهمد ...
مرسی ک سر زدی
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه ی من آمدی
برای من ای مهربان !
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم ..
{ فروغ فرخزاد }
زندگی بوم نقاشی است
رنگ هایی به صورت من
رنگ هایی به صورت تو
در هیاهوی این رنگ ها باید گفت:
عزیز دل حواست باشد
بعضی از رنگ ها به هیچ عنوان
از صورت تو پاک نخواهد شد
سلام خسته نباشین ممنونم از حضورتون
راز عجیبی در لالایی ها وجود دارد ... مادر بزرگ ها وقتی میخواهند بچه ها را خواب کنند برای آنها لالایی میخوانند ... با لالایی ها احساسات بچه ها تحریک می شود و بچه ها چنان به خواب فرومی روند که صبح فردا هر چقدر هم زنگ ساعت استدلال بیاورد ، بیدار نمی شوند ... از اینجا می توان فهمید همیشه انسان ها را با تحریک احساساتشان خواب می کنند ، آن گونه که دیگر با هیچ استدلالی بیدار نخواهند شد ..!!
سلام خوبین مدتی میگذرد از تو ندارم خبری
نامه ی کوچک من بر تو ندارد اثری تو کجایی؟
لاف میزدم که فراموشت خواهم کرد…
کجایی که ببینی اینروزها توبه ی من
از گرگها هم مرگتر است….
عطرمرازدو درآغوش او خوابید، پیراهن مراپوشیدوبه خاستگاری او رفت... وقتی عروس در آرایشگاه بودبه ساعت مچی من خیره شدوباخود گفت :این ساعت لعنتی هم چه دیر میگذرد!
خاک هر شب دعا کرد، از ته دل خدا را صدا کرد
شب آخر دعایش اثر کرد، یک فرشته تمام زمین را خبر کرد
خدا تکه ای از خاک را برداشت، آسمان را در آن کاشت
خاک را توی دستش ورز میداد، روح خود را به او قرض میداد
خاک توی دست خدا نور شد، پر گرفت از زمین دور شد
راستی من همان خاک خوشبختم من همان نورم
پس چرا گاهی اوقات از خدا دورم؟؟؟؟
ولنتاین
سپندار مزدگان..؟
روز عشق..!!؟
چه می گویند اینها؟؟
بین خودمان بماند!
عجب طاقتی دارند بعضی ها؟
یک سال تمام منتظر می مانند
تنها برای یک روز!
مثلا
عاشقانه کنار هم ماندن..!
این چیزها به من وتو نیامده
من اگر هر روز نگویمت که چشمانت
مرا دیوانه وشیدا می کند
انگار نصفه ونیمه می مانم !
من هر روز
می نشینم خوب فکر می کنم!
به دوست داشتنت
به خواستنت! به بودنت..!
که چقد خوب است کسی
را دارم در زندگی ام
که فارغ از هر چیز وهر کس
نشسته به تماشای من_زندگی اش..
می نشینم فکر می کنم
به اینکه من تو را
هر روز که می بینم
دست بر دلم می گذارم
وخیلی بلند می گویم :
من می خواهم بی دلیل در آغوش بگیرمت..
بی دلیل ببوست
بی دلیل برایت بمانم
واین بی دلیل های ساده اما
خاص وخالص است
که زندگی می سازد!
یاد بگیر عزیز من !
به زبان اگر آوردی دوستت دارم را
باور می خواهد
باور اینکه هیچکس وهیچ چیز
در این دنیا به اندازه دونفره هایتان
نمی تواند تو را عاشق کند
باور اینکه تا اوی هست
تو هم باید باشی
و این باید
هیچ چون وچرایی هم در کارش نیست
یک کلام است وبس!
او هست.. تو هستی..
خداهم کنار لحظه هایتان
خداوند زمین را آفرید و گفت :
به به چه زیباست.سپس مرد را آفرید و گفت : جانمی این دیگه آخرشه !
و بعد هم زن را آفرید و با کمی اخم گفت : اشکالی نداره آرایش میکنه !!!
زمانی معنی عشق رافهمیدم ک هیچ چیز جز خودعشق نداشتم
ن بابا

لوس