روزهای رفته ی سال را ورق میزنم
چه خاطراتی که زنده نمیشوند
چه روزها که دلم میخواست تاابد تمام نشوند وچه روزها که هرثانیه اش یک سال زمان برد
چه فکرها که ارامم کرد
وچه فکرهاکه روحم راذره ذره فرسود
چه لبخندها که بی اختیار برلبانم نقش بست وچه اشکها که بی اراده ازچشمانم سرازیر شد
چه ادمها که دلم را گرم کردند
وچه ادمها که دلم را شکستند
چه چیزها که فکرش راهم نمیکردم شد
وچه چیزها که فکرم را پر کرد و نشد
چه ادمها که شناختم
وچه ادمهاکه فهمیدم هیچ گاه نمیشناختمشان
وچه .....
و
سهم یک سال دیگر هم بخیر میشود .
کاش ارمغان روزهای که گذشت آرامش باشد ازجنس خدا ارامشی که هیچگاه تمام نشود
این روزها خوابــــــم نمـــیاد
فقــــــــــــــط مـــی خوابــــــــــــــــم
که بیــــــــــــــدار نبـــــــــــــــاشم
. " هیچ گاه "
به خاطر " هیچ کس "
دست از " ارزشهایت " نکش؛
چون ... زمانی که آن فرد از تو دست بکشد؛
تو می مانی و یک " منِ " بی ارزش ...!
مـــــآ آدَمــــآ ..
3 نــــوع جِــنســیَـت دآریـــم ....
زَن ....
مَــــرد ....
" و جِــنســیَــت مُــشــتَــرَکـی ب
اســـمِ نــــــآمَــــــــرد ...
ممنون از حضورت
شعرمی خوانم برایت گرچه حالم خوب نیست
قهوه میریزم برایت فالمان مطلوب نیست
خواب می بینم در آغوش تو ام هرنیمه شب
میشود تعبیر خواب من ولی محبوب نیست
بوسه برلبهای حسرت میزنم هرروزوشب
قاب عشقم روی دیوار دلت منصوب نیست
درنگاهت غرق دریای جنونی میشوم
هرکه را عشقی به دارش میکشد مصلوب نیست
دست محنت میکشم بر گیسوی آشفته ام
میرودبرباداین دل،یارمن محجوب نیست
مرسی ک لطف دارید
افتخار و دلبستگی ام به همین الطاف شما عزیزانم هست . باز هم ممنونم
ممنون ک سر میزنی لطف شماست
هر آنچه که می خواهی میتوانی به دست آوری
اگر چنان که باید بکوشی
پس بی درنگ آغاز کن
و زندگی را آنگونه که اندیشیده ای
به دست خواهی آورد
و به آن عشق خواهی ورزید ...
ﻣﻦ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ
ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ …
ﯾﮏ ﻣﻼﻓﻪ ﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ …
ﺑﻪ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯾﮕﻮﺷﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪﻡ …
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻋﮑﺴﻢ ﺑﻐﺾ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ:
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ....
ممنون ک سر زدی
اوایل شب آمد داخل چادر ما و گفت: چه کسی امشب ساعت دو نگهبان است؟ گفتم: من. گفت: اگر زحمتی نیست مرا بیدار کن؛ باید داروهایم را بخورم. ساعت دو به چادرشان رفتم و دیدم که بچه ها بیدارند. گفتم: آمده ام مجتبی را بیدار کنم که دارویش را بخورد. گفتند: ما بیدار می کنیم. و من برگشتم. فردای آن شب فهمیدم منظور شهید مجتبی صاحب زمانی از دارو همان نماز شب بوده است."
ستاره ها وقتی بشکنند میشن شهاب... اما.. دلی ک میشکند.. میشود یه سوال بی جواب...
رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است

بین ما این فاصله "بسیار" باشد بهتر است
من به دنبال کسی بودم که "دلسوزی" کند
همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است
من نگفتم آنچه حلاج از تو دید و فاش کرد
سر نوشت "رازداری"، دار باشد بهتر است!
خانه ی بیچاره ای که سرنوشتش زلزله است
از همان روز نخست آوار باشد بهتر است
گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن
گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است
حالم گرفته است
ابریست چشم من
دنیا مرا به باد تمنا گرفته است
خلوت گزیده از همه و مویه می کنم
دیگر چکامه های دلم رنگ غم گرفت
من در سریر عشق با چشم پر ز خون
شب گریه های بی کسی ام را نگاشتم
افسوس از تپش
افسوس از نگاه
دیریست آن مسافر من محو در افق
چشمان بی پناه مرا رنگ می کند...
آری ولی سفید...
مانده به راه دیدی بی اعتبار من...
آری به راه مرگ...
مرسی ک لطف دارید
گاهی یک نگاه آنقدر مهربان است
که چشم رهایش نمیکند
گاهی یک عشق آنقدر ماندگار است
که زمان حریفش نمیشود
و گاهی یک دوست آنقدر عزیز است
که قلب رهایش نمیکند
ممنونم ک اومدی وبم
یک عمر زندگی کردم
بدون هیچ آرزویی
و دنیا
بخشید به من ، هرآنچه آرزوی دیگران بود.........
حالا
"تو آرزوی منی"
و دنیا
می گیرد از من تو را ، و می بخشد به دیگران.....
صفورا بالوردی
لطف شماست ممنونم
•
با رشته ی زلف توام امشب سر راز است
افسوس که شب کوته و این رشته دراز استکاش
همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار
امروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیست
امروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیست
و هـــــم آدم اســـــت
اگر دوســـــتت دارم هایت را نشـــــنیده گرفت
غـــــصـــــه نـــــخور
اگـــــر رفـــــت گـــــریـــــه نـــــکـــــن
یـک روز چــشــم های یک نــفـــر عاشــقــش میکند
یک روز معــــنی کــــم محــــلی را مــــیفهمد
یک روز شکــــستن را درک مــــیکند
آن روز میـــــفهـــــمـــــد کـــــه
آه هایی کـــــه کشـــــیدی از ته قلبـــــت بوده . . ..
+سلام من سرنزنم شمایه وقت سرنزنین هاااا
هه سلام من سرنزنم شمایه وقت سرنزنین هاااا همچنین