فکرشو بکن !!
سال دیگه این موقع ...
همه خانواده دور هم باشن ...
صداهای جدیدی به خونواده اضافه شده باشه ...
مجردا به عشقشون رسیده باشن ...
متاهلا هم که منتظر بچه بودن، بچه دار شده باشن ...
اون لبخندایی که از خونوادهها، ماهها، شاید سالها دور شده بود، بازم به لباشون برگشته باشه ...
بعد همینجور که صدای قهقهه میاد، به آرزوهایی که امسال کردیم، فکر کنیم و با خودمون بگیم :
دیدی همه چی درست شد؟؟
دیدی الکی اینقدر حرص خوردی؟
در این روزهای پایانی سال امیدوارم
همهی اونایی که تو این سالها،
به هر دری زدن بسته بود، خدا در رحمت رو براشون باز کنه
و همه در سال جدید پیش رو به آرزوهای خوبشون برسن و هیچ دلی غمگین نمونه...
دلتــــــون بهاری
تـو قــرآن چـقـدر قـشـنــگ نـوشـتــه:
غـیـر از "خـــدا" پـنـاهـگــاهـی مـگــر هـسـت؟!
کـجـا مـیــروی؟
سلام ... ان شالله که همینطوره
ما که تو سال94 خیری ندیدیم.
عیدتون پیشاپیش مبارک.
شرمنده که سر نزدم و واقعا ممنونم که باز هم نظر میدادین
واقعا وقتی ناراحت بودم حوصله کامپیوترو نداشتم!
ممنون مرسی از شما
سردش بود…
دلم را برایش سوزاندم…!
گرمش که شد، با خاکسترش نوشت
” خداحافظ “
خوابم نمیبرد...
به هیچ چیز فکر نمیکنم...
جز "او" و میدانم که خواب است...
و قبل از بسته شدن چشمهایش
به همه چیز فکر کرده است...
جز "من"......!!!
مرسی ک سر زدی
خیلی سخته به خاطر کسی که دوستش داری
همه چیز رو از سر راهت خط بزنی
بعد بفهمی
خودت تو لیستی بودی
که اون به خاطر یکی دیگه خطت زده...
افسوس!
سلام امین
خسته نباشید
باورکن....درتقدیر هرانسانی معجزه ای ازطرف خدا تعیین شده که قطعأ در زندگی، در زمان مناسب نمایان خواهد شد! یک شخص خاص..یک اتفاق خاص..یا یک موهبت خاص.. منتظر اعجاز خدا در زندگیت باش،بدون ذره ای تردید! ...زندگی درست مثل نقاشی کردن است..خطوط را با امید بکش.. اشتباهات را با آرامش پاک کن..قلم مو را در صبر غوطه ور کن...وباعشق رنگ بزن
سلام
مرسی از حضورت
خدا قوت
موفق باشی
تشکر لطف داری
خدایا بس است دیگر! من غلط کردم آن روز که بهت گفتم: خدایا منو به حال خودم بگذار،میخواهم زندگی کنم. خدایا هرکاری میخواهی بکن اما دوباره مرا بغل کن…… . . . “خاص” فقط “خداس” !
من برعکس خیلیا➘
↜اخلاقم سگ نیس..☺️ ↜رفتارم تک نیس..??
↜امثالم کم نیس...????
↜فازم غم نیس...??
↜صِدام بَم نیس...??
↜کمرم خــَم نیس...??
↜حرفام ســَم نیس...??
↜چشمام نــَم نیس...??
↜من خاص نیستم...♛
↜آس و پاس نیستم...??
↜عاشق یاس نیستم ...??
↜اهل هرزگی و لاس نیستم...????
↜برای هیچکس لاستیک زاپاس نیستم...??
↜من کچل و طاس نیستم...??
↜عقده ای و بی احساس نیستم...??
☜ بازم بگم؟؟ ↜آقا من برعکس خیلی ها, یه آدم عادی و معمولی ام...??
↜دوس دارم خودم باشم...??
↜خوشم نمیاد از اونایــے که خودشونو بالاتر وبهتر از بقیه میبینن...??
↙️ساده باش، خودت باش.. همین.♛'
مرسی ک سر زدین
آمـــــــــــــــــــــــــــــیـــــــــــــن

آدمهای منفی به پیچ و خم جاده می اندیشند
و آدمهای مثبت به زیباییهای طول جاده...
عاقبت هر دو ممکن است به مقصد برسند،
اما یکی با حسرت و دیگری با لذت!
.............................................
ممنونم از حضورت
مرسی
خیلی متن دلنشینی بود
نظر لطفته مرسی
تر جیح می دهم همـه را غـربیه صدا کنم ...!
تا وقتی از پشت خنجر می زنند با خودم بگویـم:
بی خیـال ...
از غریبـه ، بیش از این انتظاری نیست !!!
ممنون ک سر زدی
وقتـی نخـواستت ...
آروم بکـش کنـار !
غم انگیـز است اگـر تـو را نخـواهد
مسخـره است اگـر نفهـمی
و احمقـانه است اگـر اصـرار کنی ...!
ممکن است فرهادت خسته تن باشد ولی
چای شیرینم شده لبخند تـــــو
دوختم چشم حاجتمند بر لب های تــــــــو
مرغ آمـــــــــینم شده لبخند تــــــــــــــو
مرسی ک سر زدی
دوست داشتن یعنی
بیست نفر واست سالاد فصل سلطنتی درست میکنند…
لب نمیزنی…
ولی دووست داری تره ای رو بخوری که “اوون” هیچوقت واست خرد نمیکنه!
در این روز های مسموم و بی رنگ زندگی٬
چه خوب است در هوای تو نفس کشیدن٬
و چه خوب است در آغوشت ارام گرفتن...
کاش قدری از دلتنگیهایم خبر داشتی٬
کاش لحظه ای...فقط لحظه ای٬
از آسمان دلم میگذشتی....
تا بدانی که در دلم فقط هوای توست...
مرسی از نظراتت
هـمه در دنیـا کـسی را دارنــد،بــرای خودشــان
“خــُسـرو” و “شیـــرین” . . . “لیـلی” و “مـَجنــون”
“رامیـن” و “ویـس” . . . “پیــرمــَرد” و “پیرزَن”
“تــو” و “اون” . . .
“مــَن” و “تــَنهـآیی . . .”
باران که می بارد
دلم برایت تنگ تر میشود
راه میوفتم
توخیابون
بدون چتر
من بغض میکنم و...
آسمان گریه وآسمان گریـه
به چشم هایت بگو نگاهم نکنند...بگو وقتی خیره ات
میشوم سرشان به کار خودشان باشد!!! نه که فکر کنی
خجالت میکشم،نه!!! حواسم نیست،عاشقت میشوم...
مــــی گــــویــنــد ســـــاده ام ،
مـــی گـــویـــنـــد تــــو مــــرا با یــک نــگــاه ،
یـــک لبـــــخـنـــد ،
بــه بــازی میـــــگیــــری ،
مــــــی گـــــوینــــد تـــرفنــدهـــایت ، شـــیطنـــت هــــایت ،
و دروغ هایـــت را نمــــی فهمــــم ،
مــــــی گویند ســــاده ام ،
اما مــــــــن فـــــقــــــط دوســـتـــــت دارم ،
همیـــــــــن !
و آنــــها ایــــن را نمـــــــیفــــهمنــــد ...
ممنون از لطفت این همه کامنت مرسی از شما
آدم حسابی نیستم
اشتباه زیاد دارم
کامل هم نیستم
حتی غیرمعمولی هم نیستم
بعضی وقتا دیوونم
شایدم همیشه ولی حداقل خودمم و خودم رو شبیه کسه دیگه ای نکردم …
برای من از دل شــکسته نگو
که دلــﮯ دارم شــکسته تر از سکوتـــ
شــکسته از درد
شــکسته از زخــم
شــکسته از عشــق
تنهایی یعنی
امشبم مثل شبای دیگه
رو تختت دراز بکشی
آهنگ بزاری و بازم فکر کنی
به نبودنش
به حرفایی که باهم میزدید
به اینکه با غریبه ای رفته
و مثل همیشه چشمات تقاص پس بدن... !!!
خـودم را آمـاده میکـنم بـرای رقـص
بـاید در جشـن آشنـایـی تو و عشـق جدیـدت
سنگـــ تمـام بگذارم
دلم گنجینه غم های بسیار
وجودم خسته از تکرار و تکرار
دل من دیگه از جبر زمونه
شده از زندگی بیزاز بیزار
کاش غم من طوفان سهمگینی بود
و من چون مرغ طوفان خود را به چشم او می سپردم
ولی افسوس که غم من چون جویباری صافی است
که همچنان می رود
و
دل مرا چون برگ مرده ای همراه خود می برد
سر کلاس ریاضی بود که استاد اومد رو تخته دو خط موازی کشید
خط پایینی نگاهی به بالایی کرد و تو دلش عاشقش شد
خط بالایی هم نگاهی به پایینی کرد و اونم عاشقش شد
در همین هنگام بود که استاد داد زد و گفت
که دو خط موازی هیچ وقت به هم نمیرسن!
آبی ترین از آنیم که بی رنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم
تقصیر کسی نیست که این گونه غریبیم
شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم
گفتم دوستت دارم
نگاهی به من کرد و گفت: چند تا؟
دستام رو بالا آوردم و تمام انگشتهای دستمو نشونش دادم
اما اون... به کف دستام نگاه کرد که خالی بود
روزی دروغ به حقیقت گفت: میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم،
حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد.
آن دو با هم به کنار ساحل رفتند،
وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباس هایش را درآورد.
دروغ حیله گر لباس های او را پوشید و رفت.
از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است،
اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود.
روی دروازه قلبم نوشتم: ورود ممنوع!!!
دل پریشان آمد. گفتم بخوانش. خواند و بازگشت
امید مضطرب آمد. گفتم بخوانش. خواند و بازگشت
آرزو با دلهره آمد. گفتم بخوانش. خواند و بازگشت
عشق خنده کنان آمد!
گفتم خواندیش؟؟؟ گفت: من سواد ندارم!