در زندگیت به کسی اعتماد کن که به او ایمان داری نه احساس
چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم.. ناگهان دل داد زد دیوانه من میبینمش... شهریار
سوار خواب دل آشوب قایق ات شده ام همان مسافر دلتنگ سابق ات شده ام تویی که خسته و تنها نشسته ای آری.. منم که محو تماشای هق هق ات شده ام اگرچه حرف دلت را به من نمی گویی دوباره سنگ صبور دقایق ات شده ام بیا و دست مرا روی دست خود بگذار اگر غلط نکنم باز عاشق ات شده ام
ممنون ک سر زدی
صدای تو صدای تو آواز، عشق، آرامش نگاه تو پرواز، همدلی، خواهش و دست تو ایثار، دوستی، سازش.
آرام باش … و بی هیچ عجله ای ، از سفر زندگی خود ، هم اکنون لذت ببر … و برای کسانی که در زندگیت هستند ، وقت بگذار ، چراکه آنها همیشه حضور نخواهند
هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست رو بفهمد،بدون اینکه مجبورش کنی
لایک..
مرسی
شیشه ها شکستنیست، زندگی گذشتنیست / این فقط محبت است که همیشه ماندنیست
عشقت آتش بدل کس نزند تا دل ماست کی به مسجد سزد آن شمع که بر خانه رواست به وفائی که نداری قسم ای ماه جبین هر جفائی که کنی در دل من عین وفاست گر از ریختن خون منت خرسندی است این نه خونست بیا دست بر آن زن که حناست سر زلف تو چنین مشک تر آورده به شهر ای حریفان ز ختن مشک نخواهید خطاست من گرفتار سیه چردهٔ شوخی شده ام که بمن دشمن و با مردم بیگانه صفاست یوسف از مصر سفر کرد و بدینجا آمد گو به یعقوب که فرزند تو در خانهٔ ماست روزی آیم به سر کوی تو و جان بدهم تا بگویند که این کشتهٔ آن ماه لقاست زود باشد که سراغ من دل گمشده را از همه شهر بگیرند، صبوحی به کجاست شاطر صبوحی
سلام آقا بهمن . ممنونم پسرم . چه پستت قشنگه . خیلی به این حرف که زدی اعتقاد دارم ممنونم که سر افرازم میکنی و به دیدنم میای . البته حالم هم کمی بهتر شده خدا را شکر
ب سلامتی ممنون از شما
کــــــاش داشتــــنـــــت بــــه راحتـــــــی دوستـــــ داشتــــنـــــت بــود ... ! سلام ممنونم از حضورت
اَگَـــــر دَر اَوَلیــــــــن قَـــدَم مُـــوَفَـقیَــــــت نَصیـــــبِ مــــآ میـــشُد ، دیـــــگَر سَعـــــی وَ تَــــلآش مَعنـــــی نَــــدآشـت ...
در زندگیت به کسی اعتماد کن
که به او ایمان داری نه احساس
چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم..
ناگهان دل داد زد دیوانه من میبینمش...
شهریار
سوار خواب دل آشوب قایق ات شده ام
همان مسافر دلتنگ سابق ات شده ام
تویی که خسته و تنها نشسته ای آری..
منم که محو تماشای هق هق ات شده ام
اگرچه حرف دلت را به من نمی گویی
دوباره سنگ صبور دقایق ات شده ام
بیا و دست مرا روی دست خود بگذار
اگر غلط نکنم باز عاشق ات شده ام
ممنون ک سر زدی
صدای تو
صدای تو
آواز، عشق، آرامش
نگاه تو
پرواز، همدلی، خواهش
و دست تو
ایثار، دوستی، سازش.
آرام باش …
و بی هیچ عجله ای ،
از سفر زندگی خود ، هم اکنون لذت ببر …
و برای کسانی که در زندگیت هستند ، وقت بگذار ،
چراکه آنها همیشه حضور نخواهند
هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست رو بفهمد،بدون اینکه مجبورش کنی
لایک..
مرسی
شیشه ها شکستنیست، زندگی گذشتنیست / این فقط محبت است که همیشه ماندنیست
عشقت آتش بدل کس نزند تا دل ماست
کی به مسجد سزد آن شمع که بر خانه رواست
به وفائی که نداری قسم ای ماه جبین
هر جفائی که کنی در دل من عین وفاست
گر از ریختن خون منت خرسندی است
این نه خونست بیا دست بر آن زن که حناست
سر زلف تو چنین مشک تر آورده به شهر
ای حریفان ز ختن مشک نخواهید خطاست
من گرفتار سیه چردهٔ شوخی شده ام
که بمن دشمن و با مردم بیگانه صفاست
یوسف از مصر سفر کرد و بدینجا آمد
گو به یعقوب که فرزند تو در خانهٔ ماست
روزی آیم به سر کوی تو و جان بدهم
تا بگویند که این کشتهٔ آن ماه لقاست
زود باشد که سراغ من دل گمشده را
از همه شهر بگیرند، صبوحی به کجاست
شاطر صبوحی
سلام آقا بهمن . ممنونم پسرم .
چه پستت قشنگه . خیلی به این حرف که زدی اعتقاد دارم
ممنونم که سر افرازم میکنی و به دیدنم میای . البته حالم هم کمی بهتر شده خدا را شکر
ب سلامتی ممنون از شما
کــــــاش داشتــــنـــــت
سلام ممنونم از حضورت
بــــه راحتـــــــی
دوستـــــ داشتــــنـــــت بــود ... !
اَگَـــــر دَر اَوَلیــــــــن قَـــدَم مُـــوَفَـقیَــــــت نَصیـــــبِ مــــآ میـــشُد ،
دیـــــگَر سَعـــــی وَ تَــــلآش مَعنـــــی نَــــدآشـت ...