مردم می گویند، ” آدم های خوب را پیدا کنید و بدها را رها کنید.”
اما باید اینگونه باشد،
” خوبی را در آدم ها پیدا کنید و بدی آن ها را نادیده بگیرید. ”
هیچکس کامل نیست
گه یه روزی خسته شدم اگه یه روزی بریدم از زندگی اگه یه روزی دیگه نخندیدم اگه یه روزی خودم نبودم اگه و اگه و اگه و ........ تقصیر اون نیست تقصیر کسی نیست تقصیر خودمه خودمم که ضعیف بودم و شکستم تو زندگی کسی نمیخواد بد باشه یا وارد راه غلط و اشتباه بشه هممون ضعیفیم بیاین یه بار بجنگیم نه برای دیگران فقط برای خودمون!
* دهه ی فجر مباااااارک * یاد این حال و هوای بهمن بخیر
یاد شعرها و سرودایی که میخوندیم تو مدرسه بخیر
من بهمنو به خاطر همین حس و حالش دوس دارم ...
یاد باد آن روزگاران یاد باد...
هوای صبح را از
همه سو نفس میکشیم. دستی بر شاخساران بلند نیایش، و دستی به هیاهوی روزی
و دغدغه نان،
لابه لای دقایق رها ساخته ایم.
پروردگارا..با اولین قدم هایمان بر جاده های صبح، نامت را عاشقانه زمزمه میکنیم. کوله بارتمنایمان خالی است، و موج سخاوت تو، همچنان جاری.
نمی ایستیم از حرکت، تا باران مهربانی ات نایستد. سپاس و ستایش از آن توست که. با چنگ خورشید در پرده شب زده ای،
وصبح را ، چون جلوه جبروت خویش ، بر عالم گسترده ای....
امیدوارم آنچه بر دلت جاریست و بر فکرت باقی، برایت روایت شود
شماره حساب دلتون رو نداشتم تا شادی ها رو براتون واریز کنم ...
رمزش رو هم نداشتم تا لااقل غمهاتون رو برداشت کنم ...
ولی از خودپرداز دلم براتون آرزو کردم!
چرخ گردون ، چه بخندد ، چه نخندد ، تو بخند
مشکلی ، گر تو را ، راه ببندد ، تو بخند
غصه ها ، فانی و باقی ، همه زنجیر به هم
گر دلت از ستم و غصه برنجد ، تو بخند
می کشم بر شانه هایم غربت ِاندوه را غربتِ اندوهِ بی مانند ِهمچون کوه را شانه هایم زیر این بیداد کم می آورند کاش می شد کوه باشم این غم ِ بشکوه را کاش دست مهربانی می زدود از روی لطف لایه لایه دردهایِ مبهم ِانبوه را کاشکی دریادلی با ما روایت کرده بود درد های بی شمار ِشاعری نستوه را دردهایی چون خوره خونِ غزل را می خورّد کاش می شد باز گویم دردهای روح را …!
اگر از گُل بنفشه به بام سقوط کنم تو گوش کن که چگونه از دل ها پرده بر می دارم بگو : بنفشه بگو : پرده ها بگو : دل امّا من در کنار در در انتظار تو در حُزن ایستاده ام عجب نیست : مخمورم سلامم را بر زبان دارم عابران خبر از مرگ من دارند جامه های عابران را برای زمستان افروختم صورتشان را با عطیه های بهاری پوشاندم در خانه ها ستم می شد من خبر داشتم همیشه از آن غمناک بودم که در جاده ای مرطوب گُم شوم .
.
آرزوی خیلی ها بودم اما اسیر قدرنشناسی یک نفر شدم …
به سلامتی قربانی های اعتماد !
.
.
به سلامتی اونایی که هرچی سعی می کنی که فقط برای یه لحظه بهشون فکر نکنی فقط یه لحظه اما بازم نمی تونی !
این یعنی عشق !
پس به سلامتی هرچی عاشقه !
به سلامتی حرفایی که بک اسپیس پاکشون میکنه …
به سلامتی آدمایی که وقتی میفهمن چقدر دوسشون داری ، بازم آدم میمونن …
مردم می گویند، ” آدم های خوب را پیدا کنید و بدها را رها کنید.”
اما باید اینگونه باشد،
” خوبی را در آدم ها پیدا کنید و بدی آن ها را نادیده بگیرید. ”
هیچکس کامل نیست
بازم بیااااا
گه یه روزی خسته شدم اگه یه روزی بریدم از زندگی اگه یه روزی دیگه نخندیدم اگه یه روزی خودم نبودم اگه و اگه و اگه و ........ تقصیر اون نیست تقصیر کسی نیست تقصیر خودمه خودمم که ضعیف بودم و شکستم تو زندگی کسی نمیخواد بد باشه یا وارد راه غلط و اشتباه بشه هممون ضعیفیم بیاین یه بار بجنگیم نه برای دیگران فقط برای خودمون!
امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت...
نخور جان برادر به خدا حسرت دیروز عذاب است.
مردم شهر به هوشید...؟
هر چه دارید و ندارید بپوشید و بخندید که امشب سر هر کوچه خدا هست.
روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست.
نه یک بار و نه ده بار که صد بار به ایمان و تواضع بنویسید خدا هست...
خدا هست....
*************************************************************
* دهه ی فجر مباااااارک * یاد این حال و هوای بهمن بخیر
یاد شعرها و سرودایی که میخوندیم تو مدرسه بخیر
من بهمنو به خاطر همین حس و حالش دوس دارم ...
یاد باد آن روزگاران یاد باد...
تشکر از حضورت
امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت...
نخور جان برادر به خدا حسرت دیروز عذاب است.
مردم شهر به هوشید...؟
هر چه دارید و ندارید بپوشید و بخندید که امشب سر هر کوچه خدا هست.
روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست.
نه یک بار و نه ده بار که صد بار به ایمان و تواضع بنویسید خدا هست...
خدا هست....
سلام آقا بهمن هم پستت زیبا و شاعرانه هست و هم تصویر که دیگه حرف نداره .
زندگی آن چیزی را به من میدهد
که من برای دیگران آرزو میکنم
نظر لطف شماست ممنونم
سلام خوش آمدین لینک شدین
آپــــــــم
چشم سر میزنم
چشم من
چشم که نیست
کانال دیدن توست
فرکانسش اسمتو
تن اش بودن توست
مرسی که سر زدی
هوای با تو بودن دیگر دونفری نیست
تک نفرست منم شدم تو دو تنو یک جان
لب بزار روی لبم
میخوام لباتو معنی کنم
میخوام بگم دوست دارم
اما کمه خیلی کمه
سلاااام لینکییییی
بلینکم
اوکی ممنون
هوای صبح را از
همه سو نفس میکشیم. دستی بر شاخساران بلند نیایش، و دستی به هیاهوی روزی
و دغدغه نان،
لابه لای دقایق رها ساخته ایم.
پروردگارا..با اولین قدم هایمان بر جاده های صبح، نامت را عاشقانه زمزمه میکنیم. کوله بارتمنایمان خالی است، و موج سخاوت تو، همچنان جاری.
نمی ایستیم از حرکت، تا باران مهربانی ات نایستد. سپاس و ستایش از آن توست که. با چنگ خورشید در پرده شب زده ای،
وصبح را ، چون جلوه جبروت خویش ، بر عالم گسترده ای....
امیدوارم آنچه بر دلت جاریست و بر فکرت باقی، برایت روایت شود
ممنون از حضور گرمت
زندگی را
ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ، ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳﺖ .
ﻗﺼﻪ ﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ .
ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎﺳﺖ .
ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ .
ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ .
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ .
ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ؛
ﺟﺎﻥ ﻣﻦ
ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ .
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ .
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ..
شعر چشمان مرا خواند ولی پاکش کرد
دلبری کرد و دلم برد و سپس خاکش کرد
به خداوندی انفاس من او ایمان داشت
مسئله شیطنتش بود که بی باکش کرد
ماه را روی زمین تا که رُخَش می آورد
همچو یک ذره ای از خاک به افلاکش کرد
دور او گشتم و گشتم چو گل نیلوفر
دل سرمست مرا پیچ زد و تاکش کرد
خرقه عشق به اندام دلم دوخت ولی
چون زلیخا شد و یکباره زد و چاکش کرد
غنچه سرخ لبش خون به دلم کرد ولی
قطره قطره، خون دلهای مرا لاکش کرد
با غروری که شکست باز نوشتم برگرد
با کمی غمزه و اخم الکی پاکش کرد
شماره حساب دلتون رو نداشتم تا شادی ها رو براتون واریز کنم ...
رمزش رو هم نداشتم تا لااقل غمهاتون رو برداشت کنم ...
ولی از خودپرداز دلم براتون آرزو کردم!
چرخ گردون ، چه بخندد ، چه نخندد ، تو بخند
مشکلی ، گر تو را ، راه ببندد ، تو بخند
غصه ها ، فانی و باقی ، همه زنجیر به هم
گر دلت از ستم و غصه برنجد ، تو بخند
روز و روزگاران به کام
می کشم بر شانه هایم غربت ِاندوه را غربتِ اندوهِ بی مانند ِهمچون کوه را شانه هایم زیر این بیداد کم می آورند کاش می شد کوه باشم این غم ِ بشکوه را کاش دست مهربانی می زدود از روی لطف لایه لایه دردهایِ مبهم ِانبوه را کاشکی دریادلی با ما روایت کرده بود درد های بی شمار ِشاعری نستوه را دردهایی چون خوره خونِ غزل را می خورّد کاش می شد باز گویم دردهای روح را …!
فرزند هنر باش نه فرزند پدر فرزند هنر زنده کند نام پدر
مینویسم خاطرات با اشک و آه در شبی غمگین و تاریک و سیاه مینویسم خاطرات از روی درد تا بدانی دوریت با من چه کرد
اگر از گُل بنفشه به بام سقوط کنم تو گوش کن که چگونه از دل ها پرده بر می دارم بگو : بنفشه بگو : پرده ها بگو : دل امّا من در کنار در در انتظار تو در حُزن ایستاده ام عجب نیست : مخمورم سلامم را بر زبان دارم عابران خبر از مرگ من دارند جامه های عابران را برای زمستان افروختم صورتشان را با عطیه های بهاری پوشاندم در خانه ها ستم می شد من خبر داشتم همیشه از آن غمناک بودم که در جاده ای مرطوب گُم شوم .
ممنون بابت کامنت هاتون
اغلب مردم به قصد فهمیدن گوش نمی دهند آنها به قصد پاسخ دادن گوش می دهند . . . استفان کوی
معررررررررکس اهنگت
لطف دارید
“گـریه” آخـریـن چیزیست کہ بـاقی میمـانـد … و “بـغـض” یکی مـانـده بہ آخـری … و “امیـد” پیش از بـغض میتـرکـد
مرسی از حضورت
سلام ماسرنزنیم شمایه وقت سرنزنین هاااا
+اپم خوشحال میشم بیایین
مرسی از حضورت خخ
بغلشـ نـکردم
نبـوسیدمـش
زیر بـارون باهاش قـدم نزدم نزدیکشـ نبـودم...
مـن فقط
از دور دوسشـ داشتم و دارم