مادرم هیچوقت بمن نگفت دوستم دارد وقت نداشت..... دستش همیشه بند بود . بند بستن بند کفشهای من که گره زدن بلد نبودم دستش بند دکمه ی روپوش خواهرم بود بند مشقهای برادرم. من اما دوست داشتنش را زنگ های تفریح در سیب قرمزی که ته کیفم گذاشته بود گاز می زدم. @tottiya https://telegram.me/tottiya
سلام ' ممنون از کامنت هایی که میزارید فقط لطفا ادرس وبتون رو هم موقع نظر گذاشتن بنویسید که بشه راحت اومد وبلاگتون
http://hadipour73.blogsky.com
مادرم هیچوقت بمن نگفت دوستم دارد
وقت نداشت.....
دستش همیشه بند بود .
بند بستن بند کفشهای من
که گره زدن بلد نبودم
دستش بند دکمه ی روپوش خواهرم بود
بند مشقهای برادرم.
من اما دوست داشتنش را
زنگ های تفریح
در سیب قرمزی که ته کیفم گذاشته بود
گاز می زدم.
@tottiya
https://telegram.me/tottiya
سلام ' ممنون از کامنت هایی که میزارید فقط لطفا ادرس وبتون رو هم موقع نظر گذاشتن بنویسید که بشه راحت اومد وبلاگتون
http://hadipour73.blogsky.com