" تکه ای یخ عاشق خورشید شد" "گفت: ای خورشید من بر من بتاب" "بی تو از سرمای خود یخ میزنم" "میخورم در خود همیشه پیچ و تاب" "با نگاه گرم و زیبایت بیا " "روزهایم را کمی شاداب کن" " بوسه های نرم و گرمت را فقط " "بر سر و بر روی من پرتاب کن" "گفت خورشید: ای یخ زیبای من" "عمر تو اینگونه پر پر میشود" "دوستی با من برایت خوب نیست" "عمر کوتاه تو کمتر میشود" " صحبت خورشید یخ را آب کرد" "بیشتر آشفته و بی تاب کرد" "نور خورشید و هوای گرم نه." "تکه یخ را گرمی *عشق* آب کرد ."
خیلی قشنگ بود عاشقش شدم اگه اجازه بدی کپیش کنم تو وبم خبرشو بم بده
فوق العاده بود فوق العاده
خخخ کپی ن سر بزن همین روز خوش
زمستان
نام دیگر "دوستت ندارم های" توست
کمی دوستم بدار
دلم بهار می خواهد...
دل که میدی باید دل بگیری ...
وگرنه
تو بی دل میشوی و اون دو دل . . .
مرسی ک سر میزنی
در نهان به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند…
و در آشکارا از آنانیکه دوستمان دارند غافلیم…
شاید این است دلیل تنهاییمان…...
دلتنگ که میشوی
گوش ها منتظر شنیدن صدا هستند
و چشم ها بی قرار دیدن لبخند
و تو مشوش در پی یافتن خلوتگاهی
حتی شده بر روی جدول های کنار خیابان
و حالا خروش سوال های بی مصرف و
خفقان تو
انگار با خود زمزمه می کنی
چرا دلتنگی دست از سرم بر نمی دارد....