*_ ساده و بی ریا _*

*_ ساده و بی ریا _*

بهمن هادی پور هستم مدیر وبلاگ
*_ ساده و بی ریا _*

*_ ساده و بی ریا _*

بهمن هادی پور هستم مدیر وبلاگ

بی تو

بی خودم

بی حضورعشق

سخت گریسته ام

رغبت عجیبی‌دارم به دیوانه شدن

رغبت عجیبی‌ به بیراهه زدن

دوست دارم دست‌هایم را روی سینه ام

روی امن ترین جای بدنم بگذارم

و برای همیشه بخوابم

خواب

خواب

خوابی‌ برای نبودن                                                                                                                                                                                                                                              

                  

نظرات 21 + ارسال نظر
زهره چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 08:37 http://http://salam93.mihanblog.com/

کاش میشد

لیلی چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 22:13 http://lovelyrain91.mihanblog.com

پاییز می‌رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ‌های تـازه مــرا آشنا کند

پاییز می‌رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچـــه جا کند

او می‌رسد که از پس نه ماه انتظار
راز ِ درخت باغچـــه را برملا کند

او قول داده است که امسال از سفر
اندوه‌هــای تازه بیــارد ، خـدا کند

او می‌رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قـول داده است بـه قــولش وفا کند

پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است
جــز این کــه روز و شب بنشیند دعا کند

شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها
یک فصل را بخاطر او جا به جا کند

تقویـم خواست از تو بگیرد بهـــار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند

خش خش ... ، صدای پای خزان است، یک نفر
در را بـــه روی حضــرت پاییــــز وا کند...

ممنون ک اومدی مرسی بابت نظرتون

nahal چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 14:41 http://joojooyeman123.blogfa.com

بر آنچه گذشت ،

آنچه شکست ،

آنچه نشد ...

حسرت نخور ؛

زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد ...

ممنوناز حضور گرمت

مهدیه چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 14:27 http://nasiiim737613.blogfa.com/

نام تو را می خوانم

نام تمـام هستی را.

نام تو

این دریچـه باز نشده

که رنگ چشـمهای مرا با خود برده بود

این دریـچه که سلامش می گفتـم

و با لباس شب

- آری همین لباس شب -

آهستـه از کنـارش می گذشتـم

نام تو را

تا پاییــز بدرقـه می کنم

مرسی ک سر زدی

nahal چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 14:09 http://2ashegh2012.blogfa.com

فردا،

به فراموشی راه خواهدبرد؛

چنان که دیروز!

امروز،

درمیانه ی دونسیان سترگ

نشانه ای بگذار

تا انکار نشوی!

نیلوفر چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 09:12 http://nafasi76.blogfa.com

ماهه من غصه نخور زندگی جذر و مد داره


دنیامون یه عالمه آدمه خوب و بد داره


ماهه من غصه نخور همه که دشمن نمیشن


همه که پر ترک مثل تو و من نمیشن


ماهه من غصه نخور مثل ماها فراوونه


خیلی کم پیدا میشه کسی رو حرفش بمونه


ماهه من غصه نخور گریه پناه آدماس


ترو تازه موندن گل ماله اشک شبنماس


ماهه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه


اونی که غصه نداشته باشه آدم نمیشه


ماهه من غصه نخور خیلیها تنهان مثل تو


خیلیها با زخمای زندگی اشنان مثل تو


ماهه من غصه نخور زندگی خوب داره واسش


خدا رو چه دیدی شاید فردامون باشه بهشت


ماهه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه


اونی که غصه نداشته باشه آدم نمیشه


ماهه من غصه نخور


دنیا رو بسپار به خدا


هر دومون دعا کنیم تو هم جدا منم جدا

مرسی از نظر زیباتون

لیلی سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 21:32 http://lovelyrain91.mihanblog.com

مادر من فقط یک چشم داشت.من از اون متنفر بودم...اون همیشه مایه خجالت من بود.
یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره.
خیلی خجالت کشیدم.آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟
به روی خودم نیاوردم،فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفور از اونجا دور شدم.
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت هووو ..
مامان تو فقط یک چشم داره
فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم . کاش زمین دهن وا میکرد و منو..کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد.
روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری؟
اون هیچ جوابی نداد.
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت.
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم.
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم.
اونجا ازدواج کردم،واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی.
از زندگی،بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم.
تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من.
اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو.
وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا ، اونم بی خبر.
سرش داد زدم:چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!گم شو از اینجا! همین حالا.
اون به آرامی جواب داد:اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد.
یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه.
بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی.
همسایه ها گفتن که اون مرده ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم.
اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن.
ای عزیزترین پسر من،من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم.
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم.
آخه میدونی..وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی.
به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم.
بنابراین چشم خودم رو دادم به تو.
برای من افتخار بود ...

گیتی رسائی سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 18:03 http://gitoly.blogfa.com

چه تصویر زیبائی . انتخابتان بسیار زیباست



شکوه آرزو را
بازگو کن
ندار از هیچ کس باکی ،هراسی
به هر چیزی نمیخواهی
بگو نه
اگر راه رهایی زیر سنگ است
تمام کوه ها را زیرو رو کن
وگر بشکست جام آرزویت
تلاطمهای دریا را
سبو کن

مرسی از حضورت

گیتی رسائی سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 18:02 http://gitoly.blogfa.com

بسیار زیبا . ضمنا من مادر بزرگ شما هستم . همینقدر که گاه گاهی که پستی زیبا مثل همین پست میذاری اگر خبرم کنی به من منت گذاشتی . خیلی خوشم اومد عالیست .عالی

ممنونم که میای و به من سر میزنی . دیر هم بیائی عیبی ندارد شما جوانها کار دارید و سرگرمی . در همین حد هم تشکر دارد

از اینکه نوشته هایم را میخوانی یکدنیا خوشحالم

خخخ ممنونم و تشکر

⇦⇧⇦درکـٍـٰٓـٰٰٰٓٓٓـٍـٰٓـٍٰٰٰٓٓٓ و شعـٍـٰٓـٰٰٰٓٓٓـٍـٰٓـٍٰٰٰٓٓٓور↯

↻ بہ هیکلـٍـٰٓـٰٰٰٓٓٓـٍـٰٓـٍٰٰٰٓٓٓ نیستـٍـٰٓـٰٰٰٓٓٓـٍـٰٓـٍٰٰٰٓٓٓ بہ مغـٍـٰٓـٰٰٰٓٓٓـٍـٰٓـٍٰٰٰٓٓٓزه⇨⇩
⇦ ↯↻متاسفانـٍـٰٓـٰٰٰٓٓٓـٍـٰٓـٍٰٰٰٓٓٓہ ↻

↯ واس ↯
↻بعضیهـٍـٰٓـٰٰٰٓٓٓـٍـٰٓـٍٰٰٰٓٓٓا زیر خط مـٍـٰٓـٰٰٰٓٓٓـٍـٰٓـٍٰٰٰٓٓٓرزه↯

↻ وگـٍـٰٓـٰٰٰٓٓٓـٍـٰٓـٍٰٰٰٓٓٓرنہ خـٍـٰٰٰٓٓٓـٍـٰٓـٍٰٰٰٓٓٓرسم ➣هیکلـٍـٰٓـٰٰٰٓٓٓـٍـٰٓـٍٰٰٰٓٓٓش بزرگـٍـٰٓـٰٰٰٓٓٓـٍـٰٓـٍٰٰٰٓٓٓہ➣ ↯

↻وبـے مغـٍـٰٓـٰٰٰٓٓٓـٍـٰٓـٍٰٰٰٓٓٓزه↯↻

ӋƐ ȺϚǶƐƓǶ سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 13:14 http://donyay-man.mihanblog.com/

دلتنگی من تمام نمی‌شود

همین که فکر کنم

من و تو

دو نفریم

دلتنگ‌تر می‌شوم برای تو

مرسی ک سر زدین

Nafas سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 11:40 http://ghalb1394.mihanblog.com/

مصنوعیـ "لبخند"زدنتـ را پایـهـ...

همهـ چــیزگذاشتمـ الا...اینکهـ...بدانم
دلتـ را زدهـ باشمـ...


Nafas سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 11:39 http://ghalb1394.mihanblog.com/

در زندگیم خیلی پیش بینی های اشتباه کردم !
اما ....
احمقانه ‌ترینش این بود که :
خیال می کردم ؛
روزی متوجه می شوی که چقدر در حقم بد کرده ای...

ممنون بابت کامنتهای زیبات

Nafas سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 11:38 http://ghalb1394.mihanblog.com/

وقتی نیست نباید اشک بریزی
باید بگذاری بغض ها روی هم جمع شوند و جمع شوند
تا کوه شوند ، تا سخت شوند
همین ها تو را میسازد...
سنگت می کند درست مثل خودش !
باید یادت باشد حالا که نیست
اشکهایت را ندهی هرکسی پاک کند ...
میدانی؟
آخر هرکسی لیاقت تو و اشکهایت را ندارد....

Nafas سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 11:37 http://ghalb1394.mihanblog.com/

با تیر و کمان غرورت سنگ میزنی
بر شیشه های بی قراریم .
زنگ خاطراتم را میزنی و فرار میکنی
فرصتی نیست
فرار نکن...!
معنی این شیطنت ها را بگو!!
این بار اگر دلت در حیاط قلبم افتاد ،
سراغش را نگیر.. .
پس نمیدهم!!
به جریمه ی زنگ هایی که زدی و فرار کردی...!

Nafas سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 11:37 http://ghalb1394.mihanblog.com/

خندم می گیرد از تقلایت ای دنیا
که چگونه در پی آنی که زمینم بزنی
ای دنیای پر از سراب این را بدان:
اگر تمام غم هایت را بر دلم فرو ریزی
هرگز در مقابلت کمر خم نخواهم کرد
اگر تمام دردها و رنج هایت را بر سرم آوری
هرگز در مقابلت زانو نمی زنم
اگر تمام سختی ها را زمینه راهم کنی
هرگز زندگی را در مقابلت نمی بازم
اصلا هر چه خواهی کن، هر چه خواهی باش...
ولی همیشه این را بدان من، خدا را دارم

Nafas سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 11:36 http://ghalb1394.mihanblog.com/

عشق
بعضی وقت ها از درد دوری بهتر است
بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است
توی قرآن خوانده ام
یعقوب یادم داده است
دلبرت وقتی کنارت نیست
کوری بهتر است ...

هانیه سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 10:37 http://sedayepayekhaterat.persianblog.ir

زندگی خاطره ای بیش نیست و ما باید زندگیمان را طوری رقم بزنیم که خاطره ای شیرین برایمان باقی بماند در گذر زمان پند بزرگی نهفته است پندی که به ما گوشزد می کند زمان بازگشتنی نیست و هر چند سخت ولی به سرعت می گذرد ...

یلدا سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 10:15 http://shabhayerooshan.ir

زندگی آهسته تر من خسته ام
کوله بار پاره ام را بسته ام
زخم پایم درد دارد٬ صبر کن
تا کسی مرهم گذارد٬صبر کن
صبر کن در سایه بنشینم کمی
شاید از ابری ببارد شبنمی
وادی رویای من اینجا نبود
روح من همبازی شبها نبود
صبر کن من راه را گم کرده ام
در سیاهی ها تلاطم کرده ام
صبر کن تا راه را پیدا کنم
صبر کن تا کفش خود را پا کنم .....




ممنونم

نیلوفر سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 09:32 http://nafasi76.blogfa.com

بی تو دلتنگ ترین شاعرِ پائیز منم♥
صاحبِ کوله ای از شعر غم انگیز منم !♥
بی تو چون برگِ خزانم ، به زمین افتاده♥
آنکه از ترسِ سقوطش شده لبریز منم !♥
بی تو ابرم که دلش تیره ز دلتنگی هاس♥
شاعرِ خستگیِ کوچه ی پائیز منم !♥

ممنون ک اومدی

یلدا سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 09:28 http://shabhayerooshan.ir

همه‌ی کلمات

معنای تو را می‌دهند

مثل گل‌ها همه

که بوی تو را پراکنده‌اند

سکوت کرده‌ام

که فراموشت کنم

اما مدام

مثل زنبوری سرگردان

رانده از کندویش

دورِ گلم می‌گردم



شهاب مقربین




سلام....صبح زیباتون به خیر

تشکر سلام همچنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد