-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 فروردین 1395 12:31
مادر تمام زندگیش سجاده ایست گسترده در آستان وحشت دوزخ مادر همیشه در ته هر چیزی دنبال جای پای معصیتی میگردد و فکر میکند که باغچه را کفر یک گیاه آلوده کرده است . مادر تمام روز دعا میخواند مادر گناهکار طبیعیست و فوت میکند به تمام گلها و فوت میکند به تمام ماهیها و فوت میکند به خودش مادر در انتظار ظهور است و بخششی که نازل...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 فروردین 1395 15:20
زمانه بدی ست دیگر دل به دل رحم نمی کند آدم ها از هم خسته می شوند، دوستی ها ساده ! دردها زیاد و درمان ها کم اند آدم ها حتی دل خود را گول می زنند گوش ها روی تمام صداها بسته... گذشته ، خاطره یادها، همه برباد فراموشی می روند ساده بگویم... دلم گرفته است دلم از بودن ها ، نبودن ها ، دلم از رفتن ها گرفته است از دلم هم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 فروردین 1395 15:14
چه خوش خیال است... فاصله را میگویم به خیالش، تو را از من دور کرده؛ نمیداند، جای تو امن است...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 فروردین 1395 00:17
نوروزتان مبارک سال خوبی براتون آرزومندم لبتون خندون و دلتون بی غم و روزهاتون کوک
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 اسفند 1394 00:46
بین خودمان بماند.. اگر از رفتن ها نیامدن ها و نبودن هایش بگذریم "مرد موجودی ست لعنتی و دوست داشتنی" از نگاه سکوت غم غرور لبخند و چه و چه اش که نگو دست هایش... به دست هایش که برسی کارت تمام است! خوب نگاهشان کن! ببین چگونه دنیا را در خود جای می دهند! گاه با نوازشی تو را به خواب می برند و گاه به بیداری چقدر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 اسفند 1394 00:25
خداوندا ، در این آخرین روزهای سال دل مردمان این سرزمین را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو ده که هر کجا تردیدی هست ایمان هر کجا زخمی هست مرهم هر کجا نومیدی هست امید و هر کجا نفرتی هست عشق جای آنرا فرا گیرد ، آمین .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 اسفند 1394 00:03
صدای موزیک را زیاد میکنی تند تند راه میروی بلند بلند حرف میزنی فیلم میبینی زیر باران نمیروی شعر نمیخوانی قهوه نمینوشی اما... هر کاری کنی اون کنجِ خیالت نشسته تو فقط خودت را گول میزنی..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 اسفند 1394 13:00
یک نفر آمد و سهم دل تنهایم شد آمد و علت بیداری شبهایم شد دل به او بستم و چشم ازهمه کس پوشیدم سبب دلخوشی امشب و فردایم شد بس صدا کرده ام او را"عسلم" انگاری اسم او باعث شیرینی لبهایم شد شاعرم کرد غم چشم سیاهش اخر بهترین سوژه ی اشعار غم افزایم شد غزل اندر غزل از اسم قشنگش گفتم زد و گل واژه ترین واژه ی غمهایم شد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 اسفند 1394 00:11
مقدس ﺗﺮﯾﻦ ﻣﮑﺎﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﻪ ﮐﻌﺒﻪ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻭﺍﺗﯿﮑﺎﻥ ﻧﻪ ﺑﯿﺖﺍﻟﻤﻘﺪﺱ ﻧﻪ ﺗﺒﺖ ... ﺑﻠﮑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺣﺮﻣﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ !!! مرا به کعبه چه حاجت؟ طواف می کنم “ مادر و پدری " را که برای لمس دستانش هم وضو باید گرفت..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اسفند 1394 19:36
زن ها فریب کارترینند ... همه چیزشان را پنهان می کنند تنهایی را دلتنگی را گریه ها را عشقشان را ..... زن ها قویترینند ... هنگام شکستن صدایشان در نمی آید درد که دارند به خود نمیپیچند غم که دارند داد نمیزنند نهایت تسکین درد یک زن گریه های یواشکی ست ... زن بودن درد سختیست !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 اسفند 1394 13:51
فکرشو بکن !! سال دیگه این موقع ... همه خانواده دور هم باشن ... صداهای جدیدی به خونواده اضافه شده باشه ... مجردا به عشقشون رسیده باشن ... متاهلا هم که منتظر بچه بودن، بچه دار شده باشن ... اون لبخندایی که از خونوادهها، ماهها، شاید سالها دور شده بود، بازم به لباشون برگشته باشه ... بعد همینجور که صدای قهقهه میاد، به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 اسفند 1394 00:00
هنوز دلم برایش تنگ می شود ... برای خنده های بی دلیلش... برای چشمان مضطربش که همیشه منتظر چیزی بود که نمی شناخت. دلم برای کیف سورمه ای چرمی اش، برای دست خط خرچنگ قورباغه اش که اسمم را می نوشت بالای صفحه های سفید و دورش را با مداد قرمز خط می کشید .... برای انگشت های جوهری اش ... حتی برای لجبازی های غیرقابل تحملش تنگ می...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 اسفند 1394 21:10
تو را می خواهم برای پنجاه سالگی شصت سالگی هفتاد سالگی تو را می خواهم برای خانه ای که تنهاییم تو را می خواهم برای چای عصرانه تلفن هایی که می زنند و جواب نمی دهیم تو را می خواهم برای تنهایی تو را می خواهم وقتی باران است برای راهپیمایی آهسته ی دوتایی نیمکت های سراسر پارک های شهر برای پنجره ی بسته و وقتی سرما بیداد می کند...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 اسفند 1394 11:00
زن زندگی ست و مرد امنیت چه خوب است مردی تمام امنیت اش را صرف زندگیش کند و چه زیبا میشود وقتی زنی تمام زندگیش را وقف این امنیت کند.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 اسفند 1394 14:43
روزهای رفته ی سال را ورق میزنم چه خاطراتی که زنده نمیشوند چه روزها که دلم میخواست تاابد تمام نشوند وچه روزها که هرثانیه اش یک سال زمان برد چه فکرها که ارامم کرد وچه فکرهاکه روحم راذره ذره فرسود چه لبخندها که بی اختیار برلبانم نقش بست وچه اشکها که بی اراده ازچشمانم سرازیر شد چه ادمها که دلم را گرم کردند وچه ادمها که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 اسفند 1394 13:16
سخت است که معتاد نگاهی شده باشی دیوانه ی چشمــان سیاهی شده باشــی اینکــه دختر رعیت ده باشی و آنوقت دلداده ی تک پسر شاهـی شده باشـی در پیچ و خم عشق به سختی به در آیی از چاله،، ولی راهی چاهی شده باشی از دور تو را محکم و چون کوه ببینند در خویش شبیه پر کاهی شده باشی مانند دلیری که به دستش سپری نیست بازیچه ی دستان سپاهی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 اسفند 1394 11:23
ساختن واژه ای به نام «فردا» بزرگترین اشتباه انسان بود،تا زمانی که کودک بی سوادی بودیم و با این واژه آشنایی نداشتیم ،خوب زندگی میکردیم.تمامی احساساتمان ،غم و شادیمان و هرچه داشتیم را همین امروز خرج میکردیم.انگار فهمیده تر بودیم، چون همیشه میترسیدیم شاید فردا نباشد. از وقتی «فردا » را یاد گرفتیم،همه چیز را گذاشتیم برای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 بهمن 1394 12:48
●♥️ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯿﻪ ♥️●•• ••●♥️ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﯼ…♥️●•• ••●♥️ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ…♥️●•• ••●♥️ﺣﺘﯽ ﺧﻮﺩﺕ ♥️●•• ••●♥️ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﺑﻬﺶ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ♥️●•• ••●♥️ﻭ ﺩﻟﺖ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﺍﺯﯾﻦ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﺩﻝ ﺑﮑﻨﯽ♥️●•• ••●♥️ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯿﻪ♥️●•• ••●♥️ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺨﺎﻃﺮﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺍﺯﺵ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﮕﯿﺮﯼ…♥️●•• ••●♥️ﻭ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﯿﮑﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎﺵ ﺑﺎﺧﺒﺮ ﺑﺎﺷﯽ♥️●•• ••●♥️ﺍﻧﻘﺪ ﺭﻭﺵ ﺣﺴﺎﺱ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 بهمن 1394 16:02
ما برتریم مرا ببین... تجسم عشق و احساسم... احساس خوب دوست داشتن.. بهار به شکوفه اش زنده است و انسان به عشق.... رسیدن به هزار شکوفه... اما برای من.... آغوش توست..... تا ترسیم زیبای آبی.... در بنفش چشمانت..... راه رسیدن به لذت بوییدن زندگی را هموار کند.... در فریاد عشق.... یاری حنجره هامان... ما را به اوج سُکری ناگفته...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 بهمن 1394 12:38
در جامعه ای زندگى می کنیم که بسیاری از مردمانش با یک " استخاره " هدف تعیین می کنند .. و با یک "عطسه " از هدف خود دست میکشند .. میان آرزوی تو و معجزه خداوند دیواری است به نام اعتمــاد پس اگر دوست داریم به آرزوهایمان برسیم با تمام وجود به او اعتماد کنیم .. هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست زیرا به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 بهمن 1394 20:52
لایق تو کسی نیست جز آنکسی که: تو را انتخاب میکند نه امتحان... تو را نگاه کند نه اینکه ببیند... تو را حس کند نه اینکه لمست کند... تو را بسازد نه اینکه بسوزاند... تو را بیاراید نه اینکه بیازارد... تو را بخنداند نه اینکه برنجاند... تو را دوست بدارد و بدارد و بدارد. ﺳﺎﺩﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ﺍﻣﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﻋﺒﻮﺭ ﻧﮑﻦ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮑﺒﺎﺭ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمن 1394 11:45
ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﯽ ﺣﮑﻤﺖ ﻧﯿﺴﺖ ... ﯾﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﻓﺮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯿـــــــــــــﺖ ﯾﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺭﺱ ﺯﻧﺪﮔﯿـــــــــــــﺖ عشق ادمو داغ میکنه و دوست داشتن پخته! هرداغی روزی سرد میشه ولی هیچ پخته ای دیگه خام نمیشه...!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 بهمن 1394 09:59
ﺗﻤﺎﻡ ﺯﯾﺒﺎﯾﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ ﺑﺎﻧﻮ ... ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ؟ ! ﺍﯾﻦ، ﮐﻢ ﻣﻘﺎﻣﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﯽ ﻣﻨﺖ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺁﻏﻮﺷﺖ، ﺍﻣﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻨﺰﻟﮕﺎﻩ *ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ.. ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍهی ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻫﯽ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻓﺎﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿت
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 بهمن 1394 11:33
ﺩﻟﺘﻨﮓ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ " ﯾﺎﺩﺕ " ﺭﺳﻮﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﻡ .. " ﻗﻠﺒﻢ " ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﻭ " ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ " ﺑُﻐﻀﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯼ ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ .. ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻋﺸﻘﺖ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﻟﻨﺸﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺭﺍ ﺣﺎﺷﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 بهمن 1394 12:02
تنهایی تو را دست های من تاب نمی آورد "کافی است اناردلت ترک بخورد" دانه دانه هایش بریزد در دهان من تا سرخی صدای خنده هام رنگ تو باشد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 بهمن 1394 00:49
امروز تولدمه 8 بهمن 1373 زیبا ترین تولد ها، آن هائیست که در رویا برای کسی میگیریم که عاشقانه دوستش داریم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 بهمن 1394 23:23
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺁﻏﻮﺵ ﺍﻣﻦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ ﯼ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﺎﺏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺖ ﭼﺮﺍ ﻧﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎﯾﻢ ﺩﻟﻢ ﺁﻧﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﻣﻨﯿــﺖ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﯾﮏ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ " ﺍﻭﯼ ِ" ﺯﻧﺪ ﮔﯽ ﺍﺕ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﮕﯿﺮ ،ﻣﺎ ﻫﻢ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﻣﻨﯿﺖ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 بهمن 1394 14:42
می نشینم روی پایت تا تورا شیدا کنم تاکه شاید من رگ خوابه تو را پیدا کنم مینهم لب را به لبهایت مگر رسوا شوی تاکه شاید لحظه ای با بوسه ای اغوا شوی میگشایم لب به زیر گوش تو با دلبری تاکه شاید چشم خود بندی بروی دیگری می خرامم نرم و نازک سوی آغوشت چو مار تاکه شاید از کفت گیرم عنان و اختیار تو ولی با چیر گی من را به زانو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 دی 1394 13:57
برای کفشی که همیشه پایت را می زند فرقی نمی کند تو راهت را درست رفته باشی یا اشتباه هرمسیری را با او هم قدم شوی باز هم دست آخر به تاولهای پایت می رسی آدم ها هم بهکفشها بی شباهت نیستند آدمی که همیشه آزارت میدهد هیچ وقت نخواهد فهمید تو چه دردی را تحمل کردی تا با او همقدم باشی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 دی 1394 16:08
عشق؛ اتفاق نیست که با آمدن و رفتن ها از چشم بیافتد عشق؛ تویی ! وجودت که عشق باشد می بخشی تمامِ مهربانیت را حالا اینکه بی حرمتی می کنند با نامِ عشق. . . حالا اینکه تفاوتِ آغوش و بوسه هایِ عاشقانه را نمی فهمند حالا اینکه تو عاشق بوده ای و عاشقی کرده ای و ندیدند عشق؛ باز هم همان عشق است مثلِ خدا که ما بی مهر می شویم. ....